خلاصه ماشینی:
روشنترین مثال این آنست که در تشبیه ستارگان بگوییم:«کانها مصابیح» بعد در حالت دیگر بگوییم:«کان المصابیح نجوم»یا گونه را به سرخ گل و بار دیگر سرخ گل را به رخ یار تشبیه نماییم یا رخشندگی روی کسی را به دمیدن صبح مانند کنیم آنگاه این تشبیه را وارون کرده و این بیت محمد بن وهیب را بر زبان رانیم: و بدا الصباح کان غرته وجه الخلیفة حین یمتدح که صبح در نور و رخشانی روی خلیفه را میماند که مورد ستایش قرار گیرد و در این تشبیه نکتهء دیگری نیز هست و آن اینکه یکی از لوازم سخا و کرم اینست که بهنگام بخشش و سماحت گشادهرویی داشته باشند و خلیفه که در برابر مدح شاعران کفی زربخش و سیمفشان دارد نه تنها از این بخشش گره بر ابرو نمیآورد بل چنان گشادهرو و خندان از دهش و بخشش خود خرسند است که صبح را در رخشندگی بآن مانند میکنند!
گاهی پیش میآید که از معانی نوع اول که سرقت را در آن روی نیست ضمائمی پیدا میکند و شاعر در شعر همان معانی را با راهی دگرگونه نشان داده و لباسی خاص میپوشاند که این خود وارد در جرگه معانی نوع دوم میشود و حکم به انتحال و سرقت را در چنین آثاری موجه میسازد مثل آنکه در مقام تشبیه زنان خمارین چشم به آهوان گفته شود:«چشمان را از آهوان گرفتهاند»: سلبن الظباء العیون یا شاعری ابر ریزان و گوهر باران را در قیاس با بخشش و دهش ممدوح شرمسار دانسته و گفته است: ان السحاب لتستحیی اذا نظرت الی نداک فقاسته بما فیها یا اینکه متنبی در بیت زیر روی آفتاب را با رخسار رخشان ممدوح روبرو کرده معتقد است آن را یارای برابری با این نیست مگر اینکه روی آفتاب را شرمی نباشد: لم تلق هذا الوجه شمس نهارنا الا بوجه لیس فیه حیاء اینجا است که حکم به اشتراک گویندگان درست نیست و مقام آنست که دقت بیشتر رود تا انتحال از ابتکار با دید آید.