چکیده:
دست یابی به سرچشمه مضامین شعری سرایندگان، و نشان دادن تاثیر و تاثر آنان از یک دیگر اگر چه کاری است ارجمند ولی به سبب همانندی اندیشه های بشری سخت دشوار می نماید. در این میان آن چه دیریاب است اما ناممکن نیست، نمودن همسان اندیشی ها و همسان سرایی هاست. در مقاله «قاضی نظامالدین اصفهانی و هم سخنی با دیگر شاعران پارسیگو»، نگارندگان پس از مقدمهای کوتاه در بیان مسلمات زندگی و آثار این دانشور ادیب و شاعر ذولسانین اصفهان در قرن هفتم هجری، با استناد به دستنویسهایآثار او نمونه های گونه گون تاثیر و تاثر این شاعر را در آثار منظوم فارسی نشان داده و کوشیده اند مضامین مشترک شعر عربی و فارسی او را با شاعران پارسی گو بیابند.
Although finding the origin of the poetical themes of composers and showing their influence on each other is invaluable، due to the universality of human thought patterns it comes out to be a very difficult task. Yet، another rare instance which does not bear impossibility is to depict similarities of thought and composition in poetical works.
In this article the authors have tried to show the different aspects of the influence and impressionability of the works of Qazi Nezamaddin Esfahani، bilingual man of letter and poet of 7th century Esfahan to find common themes in his manuscripts and the works of other Persian poets.
خلاصه ماشینی:
"در اینجا در ابتدا قصیده ظهیر را میآوریم وسپس،به مقایسۀ شکلی و محتوایی آن با بخش اول ملمعۀ قاضی میپردازیم: 3-مدیحۀ ظهیر فاریابی {Sزهی مسخر حکمت ز ماه تا ماهی#شه ستاره سپاه و سپهر درگاهی#چو بندگان،مه و خورشید بر درت شب و روز#نشستهاند به هر خدمتی که درخواهی#تویی که از ره تسبیب،قسط روزی خلق#به دست توست گر افزایی و اگر کاهی#تو آن سپهر شکاری که شیر بیشۀ چرخ#ز بیم تیغ تو تن در دهد به روباهی#به حلم و پرهنری چون خرد در ارواحی#به رفق و خوشسخنی چون سخن در افواهی#به مصر ملک خدایت عزیز کرد و هم اوست#که داد تخت عزیزی به یوسف چاهی#ز توست چهرۀ دین را طراوت از پی آنک#به تیغ حجت،آثار صبغة اللهی#برد سنان تو از چشم روز بینایی#دهد ضمیر تو از راز چرخ آگاهی#شکست نامده از هیچ روی در حشمت#مگر به طرۀ جعد بتان خرگاهی#کجا رسد مه و خورشید،چون کند می لعل#به روز،پیش تو خورشیدی و به شب ماهی#خدایگانا دانی که خدمت تو مرا#مقدم است بر اغراض مالی و جاهی#زمانه سرزنشم کرد و گفت خیره!چرا#فتادی از در شاه جهان به گمراهی؟#جواب دادم و گفتم که نیک بازاندیش#که زین میانه منم یا تو مخطی و ساهی؟#اگر فتادهام از خدمتش شبانروزی#گزیدهام به دعا خدمت سحرگاهی#مرا چو شاه گزیدهست و شاه را یزدان#نه من ز بندگی افتم،نه شاه از شاهی#رسید موسم نوروز و دشمنان ز حسد#همی زنند نفسهای سردا دیماهی#تو بر سریر ملکشه نشستهای چه عجب#اگر بود همه نوروز تو ملکشاهی#به رغم اعدا عمرت دراز باد از آنک#نگیرد از دم خفاش،روز کوتاهی#به امر و نهی بران بر زمانه حکم که نیز#زمانه را نبود جز تو آمر و ناهیS}ریز(ظهیر فاریابی،1381،ص 179) چنانکه میبینیم جز یکی دو قافیه(مثل«گمراهی»)،همۀ قوافی ظهیر به نوعیمورد استفادۀ قاضی قرار گرفته است و حتی در برخی موارد چند کلمه پیش ازقافیه هم مشترک است(ز ماه تا ماهی،یوسف چاهی،صبغة اللهی،مالی و جاهی،آمر و ناهی،به روباهی،سرد دیماهی،در افواهی،مخطی و ساهی)؛البته چون قصیدۀ قاضی بلندتر است،از شماری قوافی جدید هم بهره برده است."