چکیده:
مهمترین مبحث منطق،استدلال است که در کتب منطقی تحت عنوان حجت مورد بحث قرار میگیرد.قدما حجت را به سه دسته قیاس،استقراء و تمثیل تقسیم میکردند.در مورد اقسام و نوع تقسیمبندی حجت اشکالاتی مطرح شده است.از طرفی علاوه بر نظریه قیاس که بیشک شاهکار ارسطو است یکی دیگر از کارهای مهم ارسطو در حوزه منطق بحث«عکس»،«تناقض»و«تضاد»است.البته در ارغنون این مباحث بهطور پراکنده مطرح شدهاند.ابن سینا نسبتهایی را به نسبتهای مورد نظر ارسطو افزود و با دریافت همانندی همه این مباحث،در آثار منطقی خود همه آنها را در کنار هم آورد.پس از ابن سینا منطقیان به پیروی از او همه این نسبتها را تحت عنوان«احکام قضایا»مطرح کردند.همین مبحث در کتابهای جدید منطق سنتی تحت عنوان«استدلال مباشر»آمده است.این عنوان حاکی از آن است که این منطق دانان«احکام قضایا»را از جنس حجت و استدلال میدانند.در این مقاله،از این نظر دفاع شده است و با فرض استدلال بودن عکس و امثال آن تقسیمی از حجت مطرح گردیده که جایگاه این استدلالها در آن مشخص شده و اشکالات تقسیم پیشین را هم نداشته باشد.
خلاصه ماشینی:
"بحث چیستی حجت در کتب منطقی این بحث در مواضع مختلفی از متون منطقی مطرح شده است: یک-در ابتدای کتب منطقی،تحت عناوین مختلفی سخن از حجت به میان آمده است: الف-هنگامی که در مود علت نیاز به منطق صحبت میشود منطقیان بحث فکر را مطرح کرده و در تعریف آن میگویند:فکر انتقال از امور حاضر در ذهن به امور غیر حاضر در آن است و چون مجهولات ما مثل معلوماتمان به دو دسته تصوری و تصدیقی تقسیم میشوند،پس در سیر فکری برای کسب مجهولات تصوری از معلومات تصوری(که تعریف یا معرف هستند)استفاده میکنیم و برای رسیدن به تصدیق مجهول از تصدیقات معلوم(که حجت هستند) بهره میگیریم(ابن سینا،3041 هـ،ج 1،ص 32-62؛همو،5041 ب،ص 01).
عکس و نسبت آن با استدلال پرسش اصلی ما در اینجا این است که آیا آنچه که تحت عنوان احکام قضایا مطرح شده است،را میتوان از انواع استدلال یا حجت دانست؟آیا طبق تعاریف و مبانی منطقیان میتوان اینگونه انتقال از یک قضیه به قضیه دیگر را حجت نامید؟ دلایلی علیه حجت دانستن«احکام قضایا» برخی از تعابیری که منطقیان در مورد حجت آوردهاند،مانع استدلال دانستن چنین انتقالی است.
یعنی اگر کسی صدق«هر الف،ب است و هر ب،ج است»را بداند، تنها با این دو مقدمه به نتیجه نمیرسد بلکه او باید بداند که اگر دو گزاره موجبه کلیه با این ترتیب خاص باهم ترکیب شوند و ضرب اول از شکل اول را تشکیل دهند میتوان از آنها نتیجه«هر الف ج است»را به دست آورد،ولی قاعدهای که بر روی مقدمات،برای حصول نتیجه اعمال میشود،جزء مقدمات استدلال نیست، در غیر این صورت،به مقدمات قبلی اضافه میشود و برای حصول نتیجه از این مجموعه جدید مقدمات به قاعده دیگری نیازمند خواهیم بود و اگر این قاعده دوم از جمله مقدمات باشد دچار تسلسل خواهیم شد."