چکیده:
تفسیری، دغدغهای صرفا نظری و فلسفی نیست؛بلکه در نحوه مواجههء ما با زبان و متن تأثیر عملی دارد و مستبطن توصیهها و راهبردهای تفسیری است.دیدگاه شالودهشکنان درباره ماهیت معنا و نیز تحلیل فردیناند سوسور از چیستی و خاستگاه معنا به همراه آرای کسانی که به لحاظ هستیشناختی قیام وجودی معنا را به متن میدانند یا اساسا متن را فاقد معنای متعین دانسته،از تکثر ثبوتی معنا دفاع میکنند محور نقد و بررسیهای این مقاله است که پیآمدهای آنها در حوزهء معرفت دینی و تفسیر متون وحیانی به بحث گذاشته میشود.
خلاصه ماشینی:
"دیدگاه شالودهشکنان درباره ماهیت معنا و نیز تحلیل فردیناند سوسور از چیستی و خاستگاه معنا به همراه آرای کسانی که به لحاظ هستیشناختی قیام وجودی معنا را به متن میدانند یا اساسا متن را فاقد معنای متعین دانسته،از تکثر ثبوتی معنا دفاع میکنند محور نقد و بررسیهای این مقاله است که پیآمدهای آنها در حوزهء معرفت دینی و تفسیر متون وحیانی به بحث گذاشته میشود.
(وارد، 4831:371) در این مقاله فشرده،مجال آن نیست که به تفصیل به نظریه تفسیری دریدا بپردازیم؛اما همین تحلیل هستیشناختی از معنا که به انکار معنا منتهی میشود و اساسا چیزی به نام مدلول i را نمیپذیرد،پیآمدهای غیر متعارف و خاصی در عرصه تفسیر متن و در نتیجه معرفت دینی برخاسته از مراجعه به متون مقدسی درپی خواهد داشت.
در نقد این دیدگاه،چند نکته را به اختصار ذکر مینماییم: اینکه زبان را صرفا سیستمی از تمایزات بدانیم که معنا را از طریق سازوکار درونی خودش تولید میکند با واقعیت زبان منطبق نیست؛به ویژه در جایی که وضع تعیینی رخ میدهد؛مثلا در اسامی خاص و علم i شخص نامگذارنده مثلا پدری که فرزندش را علی مینامد،این لفظ را برای ذاتی خاص که با آن مواجه است-صرفنظر از وجود خارجی داشتن یا نداشتن آن و صرفنظر ازحضور و ( i )."