خلاصه ماشینی:
"پس از برههء پردهدار پرده برداشت و فضل در حالیکه آثار سفر در رخسارش پدید بود وارد مجلس شده تحیتی بسزا بخلیفه تقدیم داشته و گفت از امیر المؤمنین خیلی پوزش میخواهم که با اینحالت بخدمتش مشرف شدم،فضل در آنوقت مرال کهولت را میپیمود و آثار پیری در مویهای صورتش آشکار و چینهای بسیار در پیشانی وی پدیدار بود و با آنکه بیشتر چینها را زیر کلاه پنهان کرده بود با آنهمه بخوبی قسمت مهمی از آن پدیدار بود قبای سیاهی در بر داشت زیرا شعرا عباسیان و لباس رسمی اشخاصیکه بحضور خلیفه میرفتند سیاه بود امین باحترامش قیام کرده وی را پهلوی خود روی صندلی نشانید فضل ابتدا تعزیت مرگ رشید و تهنیت خلافت بامین گفت و دعای بقای عمر و دولت خلیفه بر زبان رانده آنگاه چشم خود را برخسار حاضرین دوخته نگاهی بامین کرد و تقاضای خلوت نمود تا خبر مهمی را که دارد بعرض رساند امین گفت آنچه داری بگوی فضل گفت باحضور اینها-حالا بگویم،و اشاره بحاضرین کرد، امین گفت آری آنچه داری بگوی-این ملفان منجم و ستارهشناس ماهریست و آنچه تو خواهی گفت وی ادعای علم و عرفان آنرا کرده و مدعیست که از روی حکم ستارگان جمیع اعمال و افعال تو را مکشوف داشته اینک بازگوی تا در ضمن امتحانی نیز از وی بعمل آید اگر راستگوی بود ویرا انعام و افضال خود بهرهمند سازم و اگر دروغش ثابت شد او را به اشد عقاب و سختترین عذاب مجازات دهم ابن ماهان گفت آیا خلیفه اجازه میفرمائید که یک کلمه بعرض برسانم امین گفت بگو گفت اگر ملفان دروغ گفته باشد جز کشتن مجازاتی ندارد و اگر راست گفته از خلیفه اسلام درخواست مینمایم که او را رئیس منجمین درگاه خلافت قرار دهد."