چکیده:
نظر شیخ محمود شبستری دربارهء وضع و دلالت الفاظ این است که الفاظ دو گونه وضع دارند؛وضع اول که وضع جلالی است،و وضع ثانی که وضع جمالی است.در وضع اول،هرلفظی،دارای رابطهای ذاتی و تکوینی با مدلول خویش است؛اما آن معنای ذاتی دور از دسترس افهام عموم مردم است.لفظ،از صقع وجودی خود تنزل میکند و توسط ارباب کشف و شهود در اختیار مردم،قرار میگیرد و عقلا با رعایت مناسبت،آن الفاظ را با وضعی ثانوی و براساس عرف زندگی،در معانی محسوس وضع میکنند.اکنون برای عبور از معنای محسوس،به مدلول ذاتی و غیبی لفظ،ناگزیریم از تأویل بهره بگیریم تا بتوانیم از معنای ثانی به معنای اول بازگردیم.آنچه میتواند در این کشف معنی ما را یاری کند و راه عبور از محسوس به نامحسوس را هموار نماید،تمثیل و تشبیه است.
خلاصه ماشینی:
"همهء این مطالب را برهم انباشته و یک دنیا حرف و سخن و رمزوراز را دربارهء عالم و آدم،باهم ادغام کرده و چنین گفته است: جهان چون زلف و خال و خط و ابروست که هرچیزی به جای خویش نیکوست (شبستری 6731:87) شیخ محمد لاهیجی این بیت را با همان صورت درهم آمیختهء عالم وآدم،به زیبایی تمام شرح کرده و بخشی از آن این است:«مراتب موجودات که جهان تعبیر از اوست،مانند زلف و خط و خال و ابروست و هریکی دلیل و نمودار مدلول مخصوص از اسما و صفات آن ذاتند؛و چنانچه در نشأه انسانی این مذکرات با وجود آنکه غیر یکدیگر و مخالف همند،هریکی فی نفس الامر محتاج الیه و موجب کمال صورت یا سیرت انسانیاند و هریکی فی حد ذاته در غایت خوبیاند و اگر یکی از اینها که ذکر کرده شد،در انسان باشد،یقین که موجب نقص صورت اوست،آن معانی معقوله نیز که این صور،دلایل و شواهد آنند اگرچه فی الحقیقه حقایق مختلفهاند،هریکی در مرتبهء خود در غایت کمال ونهایت جمال واقعند و چون به عین الیقین نظر کنند،خلاف آن کمالی متصور نیست»(لاهیجی 4731:564).
اما شیخ محمد لاهیجی،شارح برجستهء گلشن راز میگوید که شبستری در اینجا،دو نظریه را مطرح کرده است؛یکی قول به وضع الفاظ برای معانی محسوس،که نظریهء مقبول و متداول قوم است و دیگری نظر شخص شبستری است مبنی بروضع اولی و ذاتی الفاظ برای معانی غیر محسوس:«چون سخن قوم ذکر کرد که این الفاظ محسوسه،اول از برای این محسوسات موضوع بودهاند و اهل دل بنابر مناسبت که یافتهاند،اطلاق برآن معانی کردهاند،پس هرآینه اطلاق این الفاظ براین محسوسات حقیقی باشد و برآن معانی به طریق تأویل؛اکنون میفرماید که به نزد من،که از محققان این طایفهام،آن است که این الفاظ که گفته شد که به طریق تأویل برآن معانی اطلاق کردهاند،اول از برای آن معانی موضوع بودهاند،و از آن معانی،نقل براین محسوسات نموده شده است؛چه آن معانی،اصل و متأصل الوجودند و این محسوسات،فرع و تابع»(لاهیجی 4731:964-074)."