چکیده:
مارتین بوبر (۱۸۷۸ـ۱۹۶۵)، یکی از متفکران مهم سنت یهودی در سدة بیستم است. بوبر نوشتههای فراوانی در باب یهودیت و خاصه جنبش قرن هجدهمی حسیدیسم دارد. کتاب معروف او، من و تو (1923)، به واقع حاوی رئوس تفکر وی است. وی در این کتاب به بسط نظریة خاص خود دربارة تفکیک میان ارتباط منـآن و ارتباط منـتو میپردازد. دیگر اثر معروف بوبر کسوف خدا (1952) نام دارد. نظریة بوبر این است که ما فقط از طریق مواجهه میتوانیم خدا را بشناسیم. متن حاضر به سیر تفکر بوبر بهویژه روند شکلگیری دیدگاههای خاص وی در کتاب من و تو و عوامل تأثیرگذار بر شخصیت فکری وی میپردازد و در ادامه، مفهوم کسوف خدا و ارتباط آن را با مسئلة هولوکاست بررسی میکند. نویسنده ضمن ستودن انسجام فکری مارتین بوبر و برخورداری وی از یک دستگاه فکری نظاممند، در پایان به نقد برخی آرای او بهویژه ایدة کسوف خدا میپردازد.
خلاصه ماشینی:
"در واقع، کانت او را از یک مسئله رهایی بخشید، اما موجب طرح سؤالهای دیگری شد: اگر زمان و مکان صورتهای ادراک بشریاند، پس ماهیت حقیقت غایی چیست؟ و اگر وجود یا حقیقت غایی را نتوان به لحاظ تصوری با مفاهیمی چون متناهی و نامتناهی فهمید، پس چگونه میتوان آن را درک کرد؟ بوبر این سؤالات مربوط به ماهیت ارتباط انسان با حقیقت غایی را این گونه مطرح کرد: «اما اگر زمان صرفا صورتی است که ما در آن درک میکنیم، پس ما کجا هستیم؟ آیا ما در زمانی لایتناهی نیستیم؟ آیا ما در ابدیت نیستیم؟» (Ibid).
اگر دیدگاه بوبر را نسبت به یهودیت بهمثابة یک فرایند معنوی در نظر بگیریم اینک جای این پرسش است که مرحلة فعلی این فرایند معنوی در ارتباط با یهود مدرن چیست؟ این سؤال را به نحو خاصتر میتوان چنین مطرح کرد که تصور بوبر از زندگی یهود بعد از آشویتس چیست؟ آیا همچنان گفتوگو ممکن است؟ شیوهای که بوبر این سؤال را مطرح میکند این واقعیت را نشان میدهد که وی یهودیت را با بشریت مساوی میگیرد: در زمانی که ما در آن زندگی میکنیم، این سؤال بارها و بارها مطرح میشود: چگونه پس از آشویتس، حیات یهودی همچنان امکانپذیر است؟ من این سؤال را به شیوهای صحیحتر شکل میدهم: در زمانی که در آن آشویتس وجود دارد چگونه زندگی با خدا همچنان ممکن است؟ دوری و بیگانگی بسیار بیرحمانه، و ناپیدایی بسیار عمیق شده است."