خلاصه ماشینی:
"بر هر کدام ظهوری کرد و هر یک را در جامعهای مبعوث و مأمور کرد و بر ذهن و زبان هر کدام تفسیری نهاد و چنین بود که کوره پلورالیسم گرم شد » و در صفحه دیگر از قول « جان هیگ » فیلسوف و دین شناس مسیحی نقل میکند که : « این ادیان ، شاید ظهورات ، چهرهها ، صور و تجلیات یک خدا باشند ، شاید انحاء و طرق متفاوتی هستند که خدا خو د را به آدمیان مینمایاند از منظرهای گونه گون و در مقام و موقعیتهای گونه گون » و پس از چند سطر از هیگ نقل میکند : « تا میان ادیان صلحی نرود ، میان آدمیان صلحی پدید نخواهد آمد و در میان ادیان صلحی نخواهد رفت ، مگر اینکه این معنا مورد تصدیق قرار گیرد که ادیان مختلف واکنشهای مختلفی هستند به آن حقیقت نهایی و الوهی که ما خداوند مینامیمش » نویسنده در پایان این قسمت از مقاله خود اظهار نظر میکند که « و آیا اینکه قرآن پیامبران را بر صراطی مستقیم ( صراط مستقیم ) یکی از راههای راست ، نه تنها صراط مستقیم ( الصراط المستقیم ) میداند به همین معنا نیست ؟ مشکل از نظر مولوی این نیست کهگروههایی حقیقت را نیافتهاند و تهیدست و گمراه ماندهاند ، بل این است که حقایق یافته شده و مکشوفات و مکاشفات بسیار است و حیران ماندن در میان این حقایق و مجذوب و مسحور گونهها و پارههایی از آنها شدن ، تعدد و تکثر را پدید آوردهاست » درباره مطالب فوق ، نکاتی به نظر میرسد که در چند بند ملاحظه خواهید نمود: الف : در عبارات نقل شده در بخش اول ، نویسنده مقاله در صدد توضیح تکثرگرایی در دایره اسلام و فرقههای مسلمانان بود و با بیان دیدگاه خود در صدد برآمد نشان دهد که در دایرؤ فرق اسلامی ، حق خالص و باطل محض وجود ندارد ، بنابراین باید به پلورالیسم و تکثرگرایی در دایرؤ اسلام تن دردهیم ."