خلاصه ماشینی:
"»اصرار نروال سودی نداشت،چرا که هوگو زنده بود و یقین داشت که دست کم،رسالتی بزرگ و متعالی دارد:در روز 22 ماه اکتبر او نوشت: «در گور من چه کسی خواهد آرمید؟یک پیامبر یا یک شاعر؟»پژوهشهای جامعهشناسان در باب ادعای پیامبری در جنبشهای جدید مذهبی، نشان میدهد که یک مذهب بزرگ ممکن است از تکیهگاهی کوچک نشأت یابد.
بهنگام تبعید در ژرسه و در جلسه احضار ارواح میزگردان هوگو ندایی شنید که میگفت:«عیسی مسیح تنها یکبار زنده شد،اما تو،میتوانی گورت را سرشار از رستاخیر کنی!» هوگو دست کم دوبار در جذبه شهود فرو رفت و در همان«حالت»از دوستش«واکری» Vacquerie خواست که از او عکس بگیرد:در زیر یکی نوشت:«ویکتور هوگو، بهنگام شنیدن ندای ربانی»!و در زیر یکی دیگر:«ویکتور هوگو،بهنگام گفتگو با خداوند!» در برابر پیامبران،رسولان و مسیحان موعود و بطور کلی در مقابل بعضی از ادیان،طایفهای از اندیشمندان انتقاد خود را بر پایه غیر عقلائی بودن این اعتقادات استوار میسازند،این،یک برخورد و تلقی منطقی از موضوع مورد بحث است.
شاید گروهی حیرت کنند که چگونه هوگو، بزرگترین شاعر فرانسوی قرن نوزدهم،با سیاه- پوستی صاحب کشف و کرامت و یک«بدوی» مدعی دریافت وحی،از آن قماش که انسانشناسان یا مردمشناسان وصف میکنند مقایسه میشود!؛ ببینید جامعهشناسان چه میگویند هانری دورش میگوید که روزی با«میرسهالیاد»،محقق معروف ادیان،در مورد حداقل تجارب و عقائق دینی که جامعهشناس را نه فقط از لحاظ عینی،بلکه از طریق ذهنی قادر به درک مسائل و پدیدههای مذهبی میکند گفتگو میکرد.
هرچند از سال 0381 این شعار عنصر اساسی و رایج مکتب نوپای رمانتیسم شده بود معذلک هوگو شخصا چنان باین عقیده دلبستگی داشت که غالبا معتقد بوجود شاعر-پیشگو و شاعر-غیببین بوده است."