چکیده:
قلب در اصطلاح عرفان اسلامی،نفس ناطقه و حقیقت انسان تلقی شده است.عرفان از نظر معرفتشناختی شهود گراست.در نظر عارف معرفت و ادراک حقیقی فوق ادراک عقلانی و همانا شهود قلبی است و به همین دلیل،در انسانشناسی نیز حقیقت و گوهر وجود انسان را قلب دانسته و عقل،حس و تمام اعضا و جوارح انسان را قشر و پوسته،خدمه و تابع قلب او قلمداد میکند. به لحاظ غایتشناختی،هدف عرفان تربیت انسان کامل و با توجه به اینکه حقیقت انسان قلب اوست،بنابراین کمال و نقص وی همانا کمال و نقص قلب او میباشد.در روششناسی عرفان،عمدهترین پایهء دریافت و توجیه گزارهها،شهود قلبی است که در اثر سلوک عملی حاصل میشود و اگر از زبان استدلال عقلی نیز بهره برده میشود صرفا به دلیل ترجمهء یافتههای شهودی به زبان عام عقلی و علم حصولی میباشد. قلب در ارتباط با مقامات عرفانی،چه به لحاظ فعال بودن و چه به لحاظ انفعال،نقش اصلی را ایفا میکند.
According to the expression of Islamic mysticism، heart is the rational soul and the reality of human being. Epistemologically، mysticism is intuitive. A mystic believes knowledge and real understanding is pre-eminent to rational understanding and heartly intuition; and it is for this reason that in their anthropology they believe that the reality and essence of human is his heart and that his reason، sense and all his organs are the surface and are servers of his heart and subordinate to it.
Teleologically، the goal of mysticism is to educate a perfect person and since the reality of human being is his heart، therefore his perfection and imperfection is the perfection and imperfection of his heart. The main base of understanding and justifying expressions، in the methodology of mysticism، is heartly intuition which is achieved through practical conduct; and if rational justification is used as well، it is just to translate the intuitional findings to the public rational language and acquirable knowledge.
Reason plays the main role in mystical steps in both aspects: being active or passive.
خلاصه ماشینی:
"در نظر عارف معرفت و ادراک حقیقی فوق ادراک عقلانی و همانا شهود قلبی است و به همین دلیل،در انسانشناسی نیز حقیقت و گوهر وجود انسان را قلب دانسته و عقل،حس و تمام اعضا و جوارح انسان را قشر و پوسته،خدمه و تابع قلب او قلمداد میکند.
علامه طباطبایی ذیل آیه شریفهء «و لکن یؤاخذکم بما کسبت قلوبکم» (بقره(2)،522)میفرماید: آیه مورد بحث از شواهدی است که نشان میدهد مراد از قلب،خود آدمی،یعنی خویشتن او و نفس و روح اوست؛برای اینکه هرچند طبق اعتقاد بسیاری از عوام ممکن است تعقل و تفکر و حب و بغض و خوف و امثال اینها را به قلب نسبت داد،به این پندار که در خلقت آدمی،این عضو است که مسئول درک است،همچنانکه طبق همین پندار،شنیدن را به گوش و دیدن را به چشم و چشیدن را به زبان،نسبت میدهیم،و لکن مدرک واقعی خود انسان است(و این اعضاء آلت و ابزار درک هستند)چون درک خود یکی از مصادیق کسب و اکتساب است،که جز به خود انسان نسبت داده نمیشود.
جایگاه قلب در غایتشناسی عرفان هدف عرفان تربیت انسان کامل و از نظر عارفان،انسان کامل که عصارهء خلقت و غایت آفرینش ماسواست،دارای ویژگیهایی است که عبارتند از: شهود باطن هستی و درک حقیقت وحدت؛ گذار جان از عوالم ماده،مثال و عقل بار یافتن به جوار قرب حق در نشنه لاهوت؛ مهرورزی انحصاری به صفات حضرتش؛ تخلق به اخلاق الله و اتصاف به صفات حضرتش؛ خودگریزی و خودشکنی در حد تسلیم و فناری از ذات و صفات و افعال(جمعی از نویسندگان،5831:24).
در این مجال برآنیم تأثیر قلب را در پدید آمدن حالات و مقامات عرفانی بررسی کنیم؛چرا که انسان برای دستیابی به اهدافی از قبیل شهود باطن هستی و درک حقیقت وحدت،بار یافتن به جوار قرب حق،تخلق به اخلاق الله و اتصاف به صفات حضرتش و در نهایت،تسلیم و فنای فی الله،چارهای جز طی منازل و مقاماتی ندارد."