چکیده:
در برداشت هگل از فلسفه، تاریخ امری محوری است. به نظر او، تاریخ را به سه شیوه می توان نگاشت: 1- تاریخ دست اول، 2- تاریخ اندیشه گرانه، 3- تاریخ فلسفی یا فلسفه تاریخ که روش برگزیده هگل است. بر جهان عقل حاکم است، در نتیجه تاریخ جهانی جریانی عقلانی و ضروری است نه تصادفی. موضوع تاریخ فلسفی، روح است. روح جوهری است خودآگاه و آزاد و در سیر تاریخی خود به آزادی خود وقوف پیدا می کند. هر قوم یا ملتی روحی دارد که مرحله ای است از تحقق روح جهان. روح جهان توسط شور و مرحله عالی ترین از آزادی و خودآگاهی را تحقق می بخشند. هگل تاریخ جهان را به سه دوره شرقی، کلاسیک و ژرمنی تقسیم می کند.
خلاصه ماشینی:
270_272) اما به نظر می رسد که اگر نتیجه دیدگاه هگل، محدود کردن اعتبار هرگونه حقیقت فلسفی به موقعیت تاریخی خاص باشد، خود فلسفه هگل نیز مشمول همین حکم خواهد بود؛ به عبارت دیگر، این ادعا دچار مشکل خود _ ارجاعی و خود _ ابطالی است و اثبات آن، نفی خودش را در پی دارد.
اما تاریخ اندیشهگرانه، همانند تاریخ دست اول، نقطه ضعف مهمی دارد: این تاریخ، به رغم اینکه چشمانداز کلیتری دارد، دیدگاه نویسنده را بر گذشته تحمیل میکند؛ به عبارت دیگر، این نوع تاریخنگاری، تجسمبخش روح عصر متأخر است و گذشته را بر حسب همین روح تفسیر میکند.
(Ibid) اما سؤال مهم این است که اگر تاریخ فلسفی بخواهد نقطه ضعف دو تاریخ پیشگفته را رفع و نقطه قوت آنها را حفظ کند، دقیقا باید چه شکلی به خود گیرد؟ در ادامه، دیدگاه هگل در اینباره بررسی میشود.
283_ 285) اما آیا هگل به روش پدیدارشناختی که بر حسب آن باید تمام پیشبرداشتها را کنار گذاشت، عملا پایبند بوده است؟ با توجه به نحوه تبیین او از سیر تاریخ جهان و نیز مفاهیمی همچون عقل و روح و غیره که به فلسفه تاریخ خود وارد میکند، بعید است که بتوان پاسخ این سؤال را مثبت دانست.
ماهیت روح همین است که خود متعلق معرفت خود باشد (Ibid) 5_ عقل : حاکم تاریخ اعتقاد به حکومت عقل بر جهان در نزد فلاسفه دوره باستان از زمان آناکساغوراس به بعد وجود داشته است.
اما اگر چه آگاهی روح جهان به خود در مقام آزادی تنها در ذهن انسان و از طریق آن محقق میشود، سروکار تاریخنگار با ملتها است نه افراد.