خلاصه ماشینی:
"بیلی به نوعی از این موضوع آگاه است،چون بیشک این یکی از دلایلی است که او کارکردگرایی ساختاری را نه یک نظریهء دقیق که گر چه این روزها پاد واقعگرایی در علوم انسانی مد روز شده است،اما به زعم درصد بالایی از فیلسوفانی که عمر کاری خود را صرف تفکر درباره ماهیت حقیقت کردهاند، پاد واقعگرایی نه تنها اشتباه، بلکه حتی باور نکردنی است به نظر سیرل،واقعگرایی در باب حقیقت پیش فرض ضمنی هر تحقیقی است تمام پیجدگیهای جامعه را تشریح میکند،بلکه«دروغ مصلحتآمیز»انتزاعی و سامان بخش میداند.
این بخش،تصویرگر گونهای تعهد عمیق و پایدار به نسبیگرایی،که بسیار پیش از دیگر رشتهها در مردمشناسی رواج یافته،نیز هست نسبسگرایی به این دلیل در قلمرو مردمشناسی قرار میگیرد کتاب بیلی درباره علل،هزینهها و مزایا دیدن دنیا از دریچه یک الگوی وحدت بخش است، با این حال،او به ندرت به مطالعات علمی استناد میکند،و حتی یک بار هم از کوهن نام نمیبرد و این غفلت بزرگی است در این کتاب،تأکید بیلی بر وضعیت ساختارهای نظری است که به نظر میآید توصیفی درست از واقعیت عرضهنمیکنند که در این رشته موقعیتهایی وجود دارد که محققان آنها را تعریف شده میدانند،ولی دیگران دریافت کاملا متفاوتی از این موقعیتها دارند.
با این فرض که این بیلی میخواهد پیروان کارکردگرایی ساختاری را که افرادی خونگرم و مملو از احساس وظیفهشناسی و صداقتاند، با حسابگران بیعاطفه در اقتصاد نئوکلاسیکی مقایسه کند،ولی به عقیده من، الگوی کارکردگرایی ساختاری همان قدر نسبت به افکار و احساسات افراد بیتوجه و بیانعطاف است که اقتصاد نئو کلاسیکـ کتاب اثری است،قصور بیلی در بذل توجه به فلسفه هم چشمگیر است(گر چه او تنها جامعهشناسی نیست که به نادیده گرفتن فلسفه متهم میشود)."