چکیده:
طرح مساله وجوب و ضرورت نظام هستی در ساختار فلسفی اصحاب حکمت متعالیه و تاثیر پذیری این مکتب از تعالیم و متون دینی به ویژه قرآن کریم در مساله مذکور بسیار حایز اهمیت است. شاید به همین دلیل باشد که هم در متون تفسیری و هم در متون فلسفی بزرگان این مکتب این مساله منعکس شده است .
مساله وجوب و ضرورت نظام هستی از یک سو مربوط به علم الهی نسبت به ماسوی خویش و مرتبه ای از مراتب علم الهی و از جهت دیگر مربوط به خود ماسوی اله و ساختار علی و معلولی نظام هستی است و در تفسیر و تحلیل جهان شناسی الهی از جایگاه خاصی برخوردار است. تقسیم بندی قضای الهی به مراتب ذاتی و فعلی، علمی و عینی، تشریعی و تکوینی در این نظام فکری در راستای تبیین مساله مذکور بسیار قابل توجه است.
این مقاله درصدد تبیین و تشریح مبانی مساله وجوب و ضرورت نظام هستی از دیدگاه حکمت متعالیه صدرایی و شارحان آن بالاخص علامه طباطبایی-و تاثیرپذیری آنها از متون دینی است.
خلاصه ماشینی:
اگر اين معناي ايجاب خارجي اعتباري را تحليل کنيم و آن را به صورت ايجاب حقيقي در نظر بگيريم يعني خصوصيت اعتباري بودن آن را حذف کنيم بر وجوبي که موجودات امکاني از جهت انتسابشان به علل تامه بدان متصف اند، منطبق مي شود، زيرا شي ء تا واجب نگردد، موجود نمي شود و اين وجوب غيري از جهت انتسابش به علت تامه ايجاب است (همان، ص٢٩٣ و نيز الميزان في تفسير القرآن، ج١٣، ص٥١-٤٩ و ١٠١-٩٧).
اما از نظر خود ملاصدرا قضاء همان صورتهاي علمي لازمة ذات واجب است بدون آنکه هيچ جعل و تأثيري و تأثري ميان واجب تعالي و آنها وجود داشته باشد و اين صورتهاي علمي از اجزاي عالم به شمار نمي روند زيرا حيثيت عدمي و جهات امکاني واقعي ندارند، بنابراين قضاء رباني که همان صورت علم خداوند است ، قديم بالذات و باقي به بقاي الهي است (صدرالمتألهين ، اسفار، ج٦، ص٢٩١ ).
نقد ايراد علامه بر ملاصدرا در مورد قضاء از نظر علامه طباطبائي قضاء گاهي براي برقراري نسبت اعتباري و حکم اعتباري به کار مي رود، اما اگر همين مفهوم بر وجود حقيقي منطبق شود مصداق اين قضاء در هر موجود معلولي همان ايجاب آن معلول است به وسيلة علت تامه اش، پس قضاء هر معلولي علت تامه اش است از همان جهت که ايجابش مي کند و قضاء عام براي جميع عالم همان علم عنائي فعلي خداوند است .