چکیده:
هرمنوتیک یا دانش تفسیر متن در مغرب زمین تحولات بسیاری داشته و دیدگاههای متعددی در این حوزه مطرح شده است.در فلسفه و الهیات غرب،هرمنوتیک با هرمنوتیک کلاسیک آغاز شد سپس با رویکردی نوین تحت عنوان هرمنوتیک رمانتیک(از سوی شلایرماخر و دیلتای)ادامه یافت.و بالاخره در قرن بیستم،هایدگر و سپس گادامر هومنوتیک فلسفی را تأسیس نمودند.هرمنوتیک فلسفی برخلاف هرمنوتیک کلاسیک و رمانتیک،بر تعدد قرائتها پای میفشرد،بلکه این نظریه مهمترین دستاورد آن است.در این مقاله،پس از شرح دیدگاههای ذکر شده،به ویژه هرمنوتیک فلسفی،به این نتیجه رهنمون میشویم که نظریه تعدد قرائتها بر هرمنوتیک فلسفی مبتنی است.بررسی این مبنا ما را به نادرستی نظریهء تعدد قرائتها هدایت میکند.علاوه بر این،خود نظریه تعدد قرائتها مشکلات بسیاری دارد که مهمترین آن نسبیگرایی و شکاکیت است.
خلاصه ماشینی:
"تفسیر به معنای روش خاصی است که تنها درباره دین و امور مربوط به آن مطرح
پرسش دربارهء معنای وجود آماده سازد و این هستی،هستی خود انسان است.
مفسر در فهم و تفسیر متن به جای اهمیت دادن به نقش مؤلف یا حتی خود متن،
تأکید بر دخالت دائمی و غیرقابل زوال ذهنیت مفسر و نیز پیش دانستهها و پیش داریهای او در تفسیر و فهم متن،گوشهای از مباحث نوینی است که در
تعدد قرائتها نظریهای در باب فهم و تفسیر متون دینی است که براساس آن،متون
هدف از تفسیر متن،درک مراد مؤلف است و ما برای درک آن سراغ متن میرویم
گادامر در کتاب حقیقت و روش این ادعا را پیش کشیده که فهم اساسا تاریخی
معنای این اصل چنین است که متن تنها در صورتی فهمیده میشود که در هر
پیش فرضهای مفسر در فرایند فهم و تفسیر متون دینی تأکید میورزند.
صحیح فهم متن بر آن است که گرچه مفسر دارای افق معنایی و دیدگاههای فکری
میشود و برخی از این دانشها،نه تنها خللی به امر فهم متن وارد نمیآورند،بلکه
عمل فهم متن ایفای نقش میکند،اما این نتیجهگیری که این تأثیر و ایفای نقش از نوع دخالت محتوایی و تفسیر به رأی است،باطل است.
امور ذهنی مفسر نیست و همان طور که متن سوژه است و با مؤلف سخن میگوید،
تاریخگروی رادیکال و همهء گرایشهایی که از شکاکیت و نسبیگرایی فهم دفاع میکنند،نقد و بررسی شدهانداشکال و نقد هرش،آن است که اگر وجود معنای
اگر به یاد آوریم که بازشناسی یک متن صرفا برابر اثبات این امر است که"