چکیده:
مستشرقان در بررسی معارف قرآن و آموزههای اسلام از روشهای گوناگونی، مانند روش پدیدارشناسی،جامعهشناختی،روانشناختی،معناشناسی و روش تطبیقی بهره گرفتهاند.هریک از این روشها سهمی از واقعنمایی را دارند؛اما اگر به تنهایی و بدون بهرهگیری از روشهای دیگر-به عنوان مکمل-باشند و به ویژه اگر به صورت ناقص و انحصاری به کار گرفته شوند،نتایج ناقص و غلطی را در پی خواهند داشت.
خلاصه ماشینی:
"«اندره ریپین»دیگر خاورشناسی است که با بهرهگیری از این روش در مقالهای با عنوان«رنگها»در دایرة المعارف قرآن لیدن که همراه با پژوهشی به نسبت جامع میباشد،تفسیر مناسب و منطقی را از برخی آیات دارای مفاهیم رنگها به دست میآورد.
مونتگمری وات از خاورشناسانی است که گرچه در برخی از آثار خود استفاده از این روش را کنار گذارده و به نتایجی برگرفته از پیشفرضهای باطل قرون وسطایی رسیده است،ولی در مقدمه کتاب«درآمدی بر تاریخ قرآن»که آن را بازنگری کرده است،استفاده این روش را تلویحا تأکید میکند و مینویسد: «اینک ادب و جهاننگری مسالمتجویانه قطعا ایجاب میکند که ما نباید از قرآن به عنوان فرآوردهء ذهن و ضمیر حضرت محمد صلی الله علیه و اله سخن بگوییم...
استفاده صحیح و به کارگیری قواعد درست باعث میشود تحلیلی مناسب از روحیات حضرت و تأثیر آن بر روند رو به رشد دین نوپای اسلام و برداشتی مناسب و تفسیری نو از آیات به دست دهد؛رهیافتی که میتواند قرآن کریم را به عنوان کتابی فرا بشری و دارای نظریات متقن و موافق با آفرینش به جامعه علمی در حوزه روانشناختی معرفی نماید.
از این روش در برخی مقالات دایرة المعارفها به صورت ابتداتیتر استفاده شده است،مانند مقاله«قلب»در دایرة المعارف قرآن لیدن(نویسنده مقاله میگوید:در قرآن واژههایی مانند فؤاد،صدر،لباب و نفس نیز وجود دارد که هممعنا و مرتبت با واژه قلب است،ولی در مقاله حاضر فقط مفهوم قلب بررسی میشود)."