چکیده:
خوشبختی یا بدبختی، تنها در خانه آدمی را نمی کوبد. گاهی اقبال و ادبار به چیزهای دیگر نیز روی می آورد. شهری در میان شهرها، گلی در میان گلها، روزی در میان روزهای هفته، ماهی در برابر ماههای دوازده گانه سال و عددی در میان اعداد و... یا بدبختی دست و پنجه نرم می کند. گاهی این بدبختی یا خوشبختی در میان حروف کلمه، یعنی صورت مکتوب پاره های صوتی یک کلمه، نیز خودنمایی می کند و داغ بدبختی بر پیشانی حرفی در میان حروف می نهند و آن را گوشه نشین و گاهی از میدان بدر می کشند. می بینیم حرف همزه از آغاز خودنمایی و کاربرد، بدبخت بوده است. زیرا در نامگذاری حروف، غالبا نام حرف با مخرج صوتی آن بستگی دارد و نام حرف را از نخستین طنین صورت می گیرند: ب با ت تا ج جیم و... اما در همزه چنین نیست. می گویند نخست نام آن با تکیه به آواز آن، امزه نهادند. اما به بهانه ادای این حرف از بن کام و همانندی این ادابا – قی و غثیان، امزه به همزه بدل گشت از سوی دیگر چون این حرف برخلاف حروف دیگر، در نوشتن شکل ثابتی ندارد و تحت تاثیر حرکت آن یا حرکت پیش از آن به صورت «ا.و.ی» مکتوب می گردد، بنابراین در میان حروف به صورت «لا» پیش از حرف (ی) خودنمایی کرد یعنی صورت معینی ندارد. بعضی می گویند حرف نخست الفبا همزه است و اگر در الفبا به آن الف می گویند مراد الف متحرک ست و الف متحرک همان همزه است و الف را تا مدتی پیش در میان الفبا به صورت «لا» لام الف و پیش از حرف «ی» می آورند. و چون حرف الف ساکن ما قبل مفتوح می باشد و تلفظ کلمه با ابتدا به ساکن ناشدنی ست بنابراین «لام» را به آن چسبانیدند تا بتوان آن را تلفظ کرد و نمایش داد...
خلاصه ماشینی:
"اعراب مسلمان در روزگاری دراز و به صورت پارهپاره،شهرهای ایران را به قلمرو حکومت اسلامی افزودند و مردم این شهرها تحت تأثیر آئین توحیدی خود و آشنائی با شباهتهای اصولی در میان آئین زرتشت و دین پاک اسلام،چون دین محمدی(ص) را از آئین خود از جهات مختلف برتر یافتند،گروه گروه و گاهی مردم یکی دو شهر به اتفاق اسلام آوردند و برای آشنائی با قرآن کریم و احکام متعالی آن به فراگرفتن عربی پرداختند و لیکن هیچ گاه زبان و فرهنگ خود را فراموش نکردند و هرچند نیروی زبان فارسی و شالودهء استوار این زبان،خود را میپائید،مردم ایران نیز به نیکی از حدود و ثغور زبان و فرهنگ خود نگهبانی میکرد.
اما وقتی این حروف با نقطهها و حرکات و نشانهها،پای از مرزهای جغرافیائی زبانی خود بیرون نهاد،و در میان اقوامی با موقعیت جغرافیائی زبان ویژه و مخارج معین چون ایرانیان متداول گشت،به ناچار به سبب نداشتن بعضی مخارج صوتی، حروف قریب المخرج را به حروف مشترک المخارج بدل کردند و از اینجای، نخستین نشانههای ناسازگاری زبانی،در گفتار و نوشتار پدید آمد و از همان آغاز برخی از دانشوران ایرانی مانند حمزهء اصفهانی در کتاب«التنبیه علی حدوث التصحیف»و ابو ریحان بیرونی در کتاب«الصیدله»از دشواری و نابسامانی خط عربی در فارسینویسی شکوه آغاز کردند و مردم نامآوری چون خواجه رشید الدین فضل الله مدیر باتدبیر و دانشمند و تاریخپرداز بینظیر عصر مغول پا از این مرتبه فراتر نهاد و پیشنهاد وضع حروفی متناسب با مخارج و تعیین اشکالی خاص برای حرکات کرد:«..."