خلاصه ماشینی:
"2حدود اوایل سدهء چهارم میلادی (-سال 503)که پایان پادشاهی«افریغ»در آنجا یاد شده(هلک)مقارن با سلطنت هرمزد(دوم)ساسانی(203-903 م)است،که هیچ اخبار تاریخی مربوط به خوارزم،یا همسایگانش«پارت»و«گرگان»،حاکی از ظهور افریغیان«شاهیه»وجود ندارد؛مگر آنکه حسب اشارهء نامه تنسر که فقط«اصحاب ثغور»( مرزبانان)لقب«شاه»داشتهاند،از جمله فرمانروایان«الان»و«خوارزم»3،بتوان حدس زد که امرای محلی آنجا از تاریخ مزبور منصب و لقب رسمی«شاه»یافتهاند؛این فرض معقول و عجالة ممکن خود رهمنون به سبب تسمیهء خاندان افریغی فرمانروای خوارزم به«شاهیه»میباشد که گذشت.
4. اسکجموک(یکم)که از این شاه نیز هیچ چیز دانسته نیست،اما تحلیل لغوی ممکن کلمه بر دو وجه به نظر میرسد:(1)،اسکه+جموک aska ) ( jamuk +که جزء اول میتواند هم صورت«اشک»(-اشکانی)و هم صورت«اسکه/سکه»(-سکایی)باشد؛جزء ثانی(-جموک)چنانکه در تاریخ بخارا نرشخی تعریف شده«به زبان بخاری«گوهر»بود؛و کسی که بزرگ بود،وی را«جموک»خوانند(-یعنی گوهری است فلان)»2که حسب مفاد مرادف با«مهتر،خواجه،دهگان»است؛در این صورت «اسکجموک»یا به مفهوم«از گوهر/نژاد اشکانی»یا به معنای «مهتر -------------- (1) Grundriss der Iranischen Philologie,A.
محمد بن عراق(ن 1 س 4 ق)که در زمان نصر بن احمد سامانی (103-133 ق)از او یاد شده،این که سیاح مشهور«ابن فضلان»پس از دیدار با ابو علی جیهانی(م 033 ق)وزیر سامانیان بخارا(سال 903 ق/ 129 م)به خوارزم رفته(-یعنی شهر«کاث»)و گوید که امیر آنجا «محمد بن عراق»خوارزمشاه بود؛آنگاه از آنجا بر روی آب به جرجانیه (گرگانج)رفته است.
1هم بر اثر وقایع بود که بین بیرونی و سرور و استاد و همیارش شاهزادهء دانشمند ابو نصر منصور عراق جدایی افتاد،از آنجا به ری رفت و سپس به گرگان که در دربار قابوس زیاری چند سالی ماندگار شد،کتاب الآثار الباقیه را هم به نام آن پادشاه در آنجا تألیف کرد (193 ق0001/ م)که یک جا از استادش ابو نصر عراق با وصف«مولی امیر المؤمنین»؛و این در عرف سیاسی آن روزگار معبر از صاحب«امارت»در استانی یا یکی از بلاد اسلامی،که مورد تأیید خلیفهء عباسی-یعنی- مرجع عالی اقتدار سیاسی شده است."