چکیده:
فلسفهء حقوق دو معنای بسیار متفاوت در بر دارد.فلسفه حقوق در یک معنا علم جدیدی نبوده و سابقا نیر تحت عنوان"حقوق طبیعی"یا"حقوق فطری"مورد توجه و بررسی قرار گرفته است.اما در معنای دیگر که به"فلسفهء علم حقوق"میتوان از آن نام برد،علمی جدید و نوپا است.در این نوشتار سعی میشود یک در یک نگاه مقایسهای بعضی ممیزات این دو معنای متفاوت از فلسفهء حقوق،مورد توجه قرار گیرد.
خلاصه ماشینی:
"1 بحث حاضر قابلیت تأملات جدی دارد،ولی در حد اختصاری و در سطح یک مقاله،اگر پرسیده شود که،چرا آدمیان در دهههای اخیر،از معرفت درجهء اول و پیشینی،به معارف درجهء دوم و پسینی،از جمله در فلسفهء حقوق کشانده شدند؟اجمالا پاسخ بدین پرسش آن است که بشر جدید پس از رنسانس در غرب،در پس نگاههای دکارت و کانت و اخلاف آنها،نگاهی جدید به عالم و آدم کرد و در این بین متأثر از انقلاب کپرنیکی کانت در فلسفه،برای ذهن و اندیشه و آدمی،در مقابل هستی و عینیات و واقعیات،حسابی ویژه منظور کرد و مسأله را تنها آنگاه مسأله دانست که آدمی فکر کند که مسأله است.
اما با وجود مجمع تشخیص مصلحت نظام،که در آن از سویی احکام غیر اسلامی ردشده توسط شورای نگهبان،مجددا تصویب و اجرا میشود و از سوی دیگر کثیری از نیازهای جدید جامعه،تعریف تازهیی از حقوق آحاد جامعه را میطلبد(و این مسأله در حقوق بانوان خود را جدیتر و بیشتر نشان میدهد)،که هنوز این مطالبات به صورت لوایح و طرحها در قالبهای حقوقی مطرح نشده است،ولی گفتمان حاکم حقوقی را به چالش میطلبد،آیا جامعهء ما مسیر یک انقلاب علمی در علم حقوق را تجربه میکند یا خیر؟تا چه حد پارادایم حقوقی ما دچار بحران است؟و آیا در مسیر انقلاب و تحول اساسی سیر میکند؟یا توان پاسخگویی به اشکالات و نیازهای عصر را دارد و نیاز به تحول در حقوق که مبانی سنتی دارند،احساس نمیشود؟1 -------------- (1)."