چکیده:
آنچه ملاحظه میکنید،ادامه کاوشی درباره امکان«جامعهشناسی دینی»است که به صورت اقتراح،با برخی از اساتید و اندیشمندان حوزه جامعهشناسی در میان گذاشته شده است. این کنکاش،بخشی از پژوهش جامعتر با عنوان«مفهومشناسی جامعهشناسی دینی»است که به روش میدانی با بهرهگیری از تکنیک مصاحبه،به انجام رسیده است.در این پژوهش، بررسی ابعاد مختلف،از قبیل امکان،چیستی،ملزومها،چالشها و پیامدهای نظری و عملی مورد نظر است.در این فرصت،صرفا چگونگی امکان تحقق جامعهشناسی دینی به مفهوم اخص،یعنی جامعهشناسی با شاکله اسلامی،مورد بررسی قرار میگیرد.سؤال محوری ما این است که آیا«جامعهشناسی دینی»امکان وقوعی دارد.هر چند بیشتر اساتید مشارکت کننده بر امکان شکلگیری جامعهشناسی اسلامی اذعان دارند؛اما آنها تلقی واحدی از معنای این مفهوم ندارند،از اینرو،در بیشتر موارد،بحث از امکان،مباحث چیستی را نیز در بر گرفته است.ایدهها و نظرات عدهای از صاحبنظران این حوزه در شماره قبلی به بحث گذاشته شد،1در این شماره مباحث با شمار دیگری اساتید حوزه جامعهشناسی مطرح میگردد که فی الجمله دیدگاههای متفاوتی ارائه مینمایند.
خلاصه ماشینی:
"دکتر خان محمدی:پژوهش در قلمرو جامعهشناسی دین را در ایران شما چگونه ارزیابی میکنید؟یعنی وضعیت کنونی ما مطلوب است یا نیست؟و اگر مطلوب نیست چه پیشنهادی برای رشد این رشته دارید؟ دکتر سید امامی:نه،من مطلقا آنرا مطلوب نمیدانم برای اینکه از جمله حوزههایی است که کار کردن در آن و ارائه طرحهای پژوهشی سودمند خیلی دشوار است،یعنی جامعهشناس با انواع محدودیتها روبهرو است و احساس نمیکند که آزادی عمل دارد.
حالا شما میتوانید بپرسید که چرا جامعهشناسی دین به عنوان رشتهء اساسی و گرایش اصلی در جامعهشناسی شکل نگرفته است،علتش به سازگارهای خود نظام آموزشی ایران برمیگردد،ببینید نظام آموزشی ایران به طور عام،و نظام آموزشی حوزهء جامعهشناسی به طور خاص،بیش از آنکه به پژوهش و دستیابی به مفاهیم بپردازد به آموزش میپردازد یعنی آنقدر تقاضاها در حوزهء آموزش بالاست که همهء کسانی که در آن حوزه کار میکنند بیشتر مفاهیم را آموزش میدهند تا اینکه کار بنیادی و به اصطلاح اصلی تحت عنوان جامعهشناسی ایرانی که حوزهء دین و خانوادهاش،حوزهء سیاستش،اصلیترینش است را شکل بدهد،ما هنوز دنبال آن هستیم که ببینیم،مثلا فرض بفرمایید در آمریکا و در اروپا چیزی بگویند و ترجمه کنیم،بعد یک دهه آموزش بدهیم،مثل ماجرایی که در مورد فرض بفرمایید گیدنز و هابرماس و فوکو اتفاق افتاده،در سه دههء گذشته،دو دههء گذشته ما همش منتظر بودیم کاری کنند،بعد میآییم شروع میکنیم و بهترین استاد کسی است که اینها را بهتر درس بدهد و بهتر بازگو کند تا اینکه برمیگردیم به بنیادهای این علم،آنها را قوی بکنیم و بر آن اساس شروع کنیم با کار تجربی کردن و بعد این ایدهها بیایند تقویت کند یا ما را نقد کند."