چکیده:
رباعی از جمله قالبهای مورد توجه شاعران فارسیزبان بوده و هست و در این میان،ابن یمین فریومدی شاعر مشهور و قطعهسرای چیرهدست قرن هشتم نیز به این قالب،دلبستگیهای خاصی داشته است.رباعیهای ابن یمین از تنوع مضمونی خاصی برخودار است و بههمین سبب رباعیهای او را باید از جملهء رنگینترین رباعیهای فارسی به شمار آورد. این تنوع تا آنجاست که رباعیهای ابن یمین را میتوان در یک طبقهبندی موضوعی،به هشت گونه تقسیم کرد که هرکدام از آنها نشاندهندهء جنبههایی از خلاقیتهای شعری و جهانبینی این شاعر است.از آنجا که قالب رباعی از قرن هفتم اندکاندک میرفت تا رونق و رواج خود را از دست بدهد،تنوع مضمونی و لطافتهای تعبیری ابن یمین موجب توجه دوبارهای به این قالب شد.رباعیهای ابن یمین،مجال آن را فراهم کرده تا بسیاری از مضامینی را که شاعر در قطعات خود با تفصیل آورده است،بار دیگر به صورت موجزتری در رباعیهای او نیز بخوانیم.
Quatrain is one of the forms of much interest for Farsi- speaking poets. Ibn Yamin Faryumadi ، the famous poet and Qat’ah writer of the eighth century، was especially fascinated by this form. His quatrains enjoy a big variety in content; they can be considered among the colorful quatrains of Farsi language. They can be classified into eight groups; each of them highlights a particular aspect of his worldview and poetic creativity.
Since the opening of the seventh century، quatrain form went to lose its prosperity and currency; hence، the variety in content and subtle points of Ibn Yamin’s quatrains drew attentions to this form again. The quatrain form provided opportunity for the themes and contents، already dealt with by the poet in detail in his Qat’ahs، to be expressed briefly in another form.
خلاصه ماشینی:
پیوسته نشان عاشقان،بدنامی است کام دل این شیفتگان،ناکامی است گر سوختگان را طمع وصول تو خاست چون درنگری بنای آن بر خامی است (ابن یمین،همان:146) دل در سر زلفین بتان نتوان بست وز دست فراقشان به جان نتوان جست چندان مطلب دل که سر زلف بتان دامی است که تا ابد از آن نتوان رست (ابن یمین،همان:056) و یا رباعی زیر که گویی فشردهء غزلی عاشقانه است و بویژه غزل معروف حافظ با ردیف«که مپرس»را فرایاد میآورد: دارم هوس وصل تو چندانکه مپرس وآن میکشم از هجر تو بر جان که مپرس دل نزد تو میآمد و من میگفتم چندانش بپرس از من حیران که مپرس (ابن یمین،همان:676) 4-رباعیات عاشقانه در پیوند با معشوق مذکر که خود گویای ادامه رگههایی از سنت منحط غزل مذکر در قرن هشتم است(شمیسا،3631:83-43)و البته ادامهء این جریان در مکتب وقوع و واسوخت با لونی دیگری ظاهر شده است: سید پسرا روی تو ماه ختن است بالات به راستی چو سرو چمن است گر پستهء شیرین تو خندان نشدی معلوم کجا شدی که هیچت دهن است (ابن یمین،همان:446) تا از گل سیراب تو بر رست حشیش بیبهره شدم از تو،چو از خلد کشیش ریشت بدمید و مرغ حسنت بپرید شک نیست که باشد پرش مرغ به ریش (ابن یمین،همان:876) گفتنی است که این دسته از رباعیها در دیوان ابن یمین بسیار اندک و شمار آنها با سرودههای برخی از شاعران روزگار او قابل مقایسه نیست و به نظر میرسد که حضور چنین سرودههایی بیش از آنکه مشرب شاعر را نشان دهند،انعکاسی از اوضاع بجا مانده از فساد اخلاقی و نابسامانیهای اجتماعی در دوران پرآشوب پس از حملهء مغول تلقی میشوند(رواندی،1731،6:811).