چکیده:
البته معلول عوامل اجتماعی-اقتصادی و عوامل فرهنگی بود.تقریبا میتوان گفت که با توجه به نمود ویژگیهای محتوایی اعم از نقد مظاهر تمدن جدید،بازگشت به کودکی،روستا ستایی،طبیعت ستایی، گریز و سیاحت،نوستالژی و...رمانتیسم ادبی در شعر نادرپور پررنگتر و برجستهتر از بقیهی شاعران معاصر ایران است.در این مقاله با هدف نشان دادن برجستگی نشانههای گرایشهای رمانتیستی شعر نادرپور به بررسی آن با روش تحلیل محتوا خواهیم پرداخت.در اواخر قرن هجدهم مکتب جدیدی در تقابل با مکتب کلاسیک ظهور کرد.رمانتیسیسم انقلاب همه جانبهی اروپایی است که ریشه و پایههای آن را باید در کشورهای اروپایی جستجو کرد.انقلاب فرانسه،انقلاب صنعتی و توسعه شهرنشینی را از عوامل مهم پیدایش این مکتب دانستهاند.«ظهور رمانتیسم همزمان بود با فروپاشی نظم کهن،وقوع انقلاب صنعتی،رشد شهرنشینی،رشد طبقه متوسط،گسترش سوادآموزی و تحولات دیگری که همگی پدیدههایی نو و بیسابقهاند و انسان کلاسیک با آنها مانوس نبوده است»(مسعود جعفری،1378:160).این مکتب رفتهرفته از اروپا به همهی جهان راه یافت و در ادبیات سایر ملل نیز تأثیر گذاشت از جمله در ایران هم نه به شکل یک مکتب و جنبش فراگیر بلکه به صورت یک گرایش ادبی در کنار گرایشهای دیگری همچون کلاسیسیسم و رئالیسم ظهور کرد که
خلاصه ماشینی:
"شاعر در قطعهی«تشنگی»از مجموعه شعر«انگور»نیز برای بیان و ابراز عواطف درونی خودعناصر طبیعت را چون بهار،شاخهی درخت و آفتاب به کار میگیرد و به دو گنجشگ خردسال که اولین بهار عمرشان را در پیش دارند و در چشم آنها جهان هم به مانند بهار تازه است نگاهی عاطفی میکند و به زیبایی شروع بهار و پیدایی جوانههای درخت را با جوانه زدن عشق در قلب هردو پیوند میدهد: چابکتر از نسیم،دو گنجشگ خردسال از لانه پر زدند/و ز بیم آنکه بر تن هریک زیان رسد/ازهم گسیختند/اما دوباره سایه بر آن شاخه ریختند/زیراهمان دمی که کف پای هردو را/نیش جوانه سوخت در قلب هردو عشق نخستین جوانه زد(نادرپور،2831:932-832).
همان طور که رمانتیکها توجه ویژهای به طبیعت دارند و عناصر طبیعت بیانگر عواطف و حالات درونی آنان میباشد؛نادرپور نیز با نگاه خاصی به طبیعت مینگرد و شیوهی بهرهگیری او از طبیعت در ادبیات فارسی بیسابقه و متفاوت از شاعران دیگر است زیرا شاعر فقط به توصیف آن نپرداخته است بلکه با طبیعت به یگانگی رسیده است و طبیعت چون آینهای است برای نشان دادن احساسات و عواطف شاعر در شعر او مرز میان شاعر و طبیعت حذف میشود و او خود را از سلالهی نجیب آفتاب،از پشت خزان و از نسل شب میداند: -دیدم از آفتاب،جدا نیستم/از آن و از درخت و زمین هم،(نادرپور،2831:934) -اگر از نسل شبم من،تو از سلالهی صبحی/وگر ز پشت خزانم،تو از نژاد بهاری (نادرپور،2831:896)."