چکیده:
است که هم عاشق است و هم معشوق.در پی خطر میکند،بر همهی آرزوهای دنیوی برمیآشوبد، در راه عشق پای در رکاب مینهد،دشواری عشق را با شکیبایی به جان خریدار میگردد.آنگاه که عاشق را پخته نمییابد او را با تمهیداتی به کمال معنوی میرساند و سپس به وصال با او تن میدهد و سرانجام در کنار جسم بیجان او جان میبازد. این مقال بر آن است که از چشماندازی دیگر با ساختار روایی این داستان روبرو گردد و رمزها و نشانههای عرفانی این داستان را از خلال بررسی شخصیت و رفتار شیرین در داستان خسرو و شیرین بر اساس معیارهای مندرج در متون عرفانی باز جوید و از این راه نگاه عرفانی نظامی و سرسپردگی او را به مبانی عرفان در این روایت عاشقانه نشان دهد.نظامی در پنج گنج بویژه در«خسرو و شیرین»شاهکاری در ادب غنایی آفریده است که هرگز شیرینی آن از خاطر محو نمیشود.ماجرای عشق را در بسیاری از آثار ادب غنایی دیگر نیز میتوان یافت ولی هیچکدام به پرمایگی روایت نظامی نیست.حتی لیلی و مجنون خود نظامی هم به پای خسرو و شیرین او نمیرسد. جانمایهی این شاهکار در پرورش شخصیت شیرین است که نسبت به همتایانش در سایر معاشیق از پختگی و کمال بیشتری برخوردار است.نظامی او را طوری پرورده است که نه بیپروایی«ویس»در «ویس و رامین»را داشته باشد و نه کمرویی و تنگنای قبیلهای«لیلی»را در«لیلی و مجنون».بانویی آزاده
خلاصه ماشینی:
"از نظر نظامی،عشق موجب حیات دوباره و کمال میگردد که لب کلام عرفا در این زمینه است: چو من بیعشق خودرا جان ندیدم دلی بفروختم جانی خریدم (نظامی،6831:53) مرا بیعشق دل خود مهربان بود چو عشق آمد فسرده چون توان بود (همان:051) از نظر او عشق پاک و خالصانه به مثابه اساس و بنیاد هستی است: فلک جز عشق محرابی ندارد جهان بیخاک عشق آبی ندارد کسی کز عشق خالی شد فسردهست گرش صد جان بود بیعشق مردهست (همان:33) مبین در دل که او سلطان جان است قدم در عشق نه کو جان جانست گر اندیشه کنی از راه بینش به عشق است ایستاده آفرینش (همان:43) نظامی در خسرو و شیرین در شخصیت شیرین برخی از معیارهای کمالجویانهی عرفانی را فراهم آورده است.
مگر نه این است که در راه عشق باید از خود گذشت،آنجا شیرین به زیرکی با نامپوشی و فرودست کردن و کنیز خواندن خود راهی سلوک عاشقانه میگردد و به تهذیب خود میپردازد: شکر لب با کنیزان نیز میساخت کنیزانه بدیشان نرد میباخت (نظامی،6831:09) اولین گام عاشق در سیر و سلوک،خودشکنی و نفی خودی خود است.
وقتی کنیزان خسرو با او بدرفتاری میکنند،در قصری بد آب و هوا انزوا و گوشهنشینی برمیگزیند: طلب میکرد جایی دور از انبوه حوالی بر حوالی کوه بر کوه (نظامی،6831:19) در آن زندانسرای تنگ میبود چو گوهر شهربند سنگ میبود غم خسرو رقیب خویش کرده در دل بر دو عالم پیش کرده (همان:29) گه عشق و مملکت ناید به هم راست ازین هردو یکی میبایدت خواست (همان:761) میتوان به تعبیری این حالت را انس نامید خواجه عبد الله در این باره گوید:«انس تسکین نیران جلال است و تمکین عاشق در میدان جلال..."