چکیده:
ابن سینا عاقله را قوهای مجرد میداند که برای فعل خاص خود،نیازمند عضو خاصی در بدن نیست و دلایل متعدد اثبات تجرد نفس ناطقه را پشتوانهی این ادعا قرار میدهد.در همین حال،در آثار فلسفی خود،به نیاز و مراجعهی عاقله به حس و متخیله و مفکره-که از نظر او،با کمک عضو جسمانی کار میکند- اشاره مینماید و در مواردی،اختلال در تعقل را که ناشی از ضعف و خستگی و اختلاف در مغز است میپذیرد.علاوه بر این،به عنوان طبیعت،از بیماریهای جسمانی عارض بر سر و مغز،که تعقل و تفکر را مختل یا متوقف مینمایند،سخن میگوید و راههای معالجه و داروهای مربوطه را شرح میدهد. مقالهی حاضر با ملاحظهی آرای فلسفی و آثار طبی ابن سینا،به شناخت رابطهی عقل با مغز و بررسی و تحلیل نقشهای مثبت یا منفی اعضای بدن-به ویژه مغز-در عمل تعقل میپردازد و وجه جمع نظریههای ظاهرا متفاوت شیخ در این مورد را بیان میکند.
Ibn Sina considers faculty of rationality as an abstract faculty which in performing its duty does not depend on any organ of body.
Justifying his view، he uses several arguments concerning immateriality of human soul. Meanwhile he refers to the need of this faculty to three other faculties namely: sense، imagination and thinking which all have bodily organs. Moreover، in some cases، he says that disorder in faculty of rationality results from a weakness، fatigue or corruption in brain. Furthermore، as a physician، he regards head's and brain's disease as some causes which may disorder or stop rational thinking and he prescribes necessary medicines to cure them.
In this paper first we will discuss Ibn Sina's philosophical and medical viewpoints concerning the faculty of rationality، then we will explain the relation between brain and faculty of rationality and analyse the positive or negative role of body organs – especially brain – in the act or this faculty. Finaly we will discuss how Ibn Sina's apparently different views in this relation، can be summed up.
خلاصه ماشینی:
"استعانت نفس ناطقه(قوهی عاقله)از حواس ظاهر ادراک معقولات با حضور دو دسته صورت مجرد در نفس ناطقه متحقق میشود: دستهی اول صوری هستند ذاتا غیر مادی که حتی از عوارض ماده نیز عاری میباشند،در نتیجه برای معقول واقع شدن،نیاز به تجرید ندارند و از آنجا که این صور ذاتا مجردند،اگر قوهی عاقله نتواند آنها را ادراک کند،به سبب نقصان و ناتوانی در ناحیهی عاقل است.
3. یک برهان و یک سؤال یکی از براهینی که ابن سینا برای اثبات تجرد قوهی عاقله و بینیازی آن از آلات جسمانی اقامه کرده،چنین است:اگر تعقل به وسیلهی یک از اعضا بدن(مانند مغز)انجام میشد،میبایست«هرگاه»به آن عضو خستگی و ملالی وارد میشد،قوهی عاقله نیز دچار خستگی و سستی میگردید-چنانکه در مورد سایر قوای حسی و حرکتی،هرگاه عضو مربوط خسته و سست شود،فعل قوه نیز ضعیف و ناقص میشود-اما«گاهی»میبینم که بدن و اعضا و قوای آن رو به ضعف میروند،درحالی که توانمندی قوهی عاقله در تعقل یا ثابت است یا رو به قوت و شدت دارد.
اما کاربرد قاعده در خصوص قوهی عاقله و مغز،به عنوان عضو فرضی تعقل،و آنچه در مورد اختلال در تعقل در اثر لطمات وارد بر مغز آوردیم-که به نوعی پاسخ نهایی شیخ به تعارض ظاهری پیش گفته به شمار میرود-این است که نفس در تعقل،فاعل مستقل است و وابستگی به آلات بدنی ندارد،گرچه گاه-و نه دایما-خستگی اعضای بدن،به خصوص مغز و اشتغال نفس به آن،مانع تعقل میشود."