چکیده:
هدف آنست که ادبیات فارسی را از دید جامعهشناختی مورد توجه قرار دهیم.جامعه شناسی ادبیات یکی از شاخههای جامعهشناسی است که رابطه متقابل جامعه و ادبیات را مطالعه میکند.همچنین در طی سالهای اخیر در ایران مسائل اجتماعی بسیاری که در ستون ادبی بازتاب یافتهاند،مورد بررسی قرار گرفتهاند.گفتنی است که این نوع بررسی را اصطلاحا اجتماعیات در ادبیات خواندهاند.مقاله حاضر براساس این هر دو دید،تدارک کردیده است.
خلاصه ماشینی:
"هدف این نوشته آن است که بخش کوچکی از این حوزهء بکر و پهناور را بررسی و این نکته را روشن کند که اگر در غرب،صاحبنظرانی چون افلاطون،ارسطو، تاماس هابس،جان لاک،ژان ژاک روسو،آدام اسمیت،دیوید هیوم،ولتر و دیگران به نقد و بررسی جامعهء غربی و روابط عام انسانی دست یازیدهاند،در ایران نیز شاعران و نویسندگانی چون فردوسی،غزالی،ناصر خسرو،عطار،مولوی،سعدی،حافظ،عبید زاکانی،جامی،صائب تبریزی،محمد تقی بهار،پروین اعتصامی و دهها نویسنده و سرایندهء ژرفاندیش دیگر به قبول چنین رسالتی همت گمارده و با نظری عمیق به زندگی اجتماعی نگریستهاند.
بدین ترتیب،از دید جامعهشناسی ادبیات،هر اندیشه و اثر ادبی،تولیدی است اجتماعی و از این رو حق داریم بپرسیم که چرا ما ایرانیان بیش از نثر به تولید نظم پرداختهایم و چرا شعر ما عمدتا ماهیتی عرفانی دارد (Ross,1928:55) ؟تردیدی نیست که ادبیات فارسی منبعث از بستر اجتماعی جامعهء ایران است و به اقتضای تغییراتی که در دورههای مختلف تاریخی و اجتماعی ما پیش آمده،ادبیات نیز تغییر کرده است.
برخی از مباحث اجتماعی در اشعار بهار محمد تقی بهار معروف به ملک الشعرا،از شاعران پس از مشروطیت است که به ایران عشق میورزد و خواستار تغییرات عمیق اجتماعی و بهبود زندگی مردم این مرز و بوم است و برای تحقق این هدف،همهء عمر،نیروی خود را به کار میگیرد و سرانجام نیز نقد زندگی خویش را در این راه میبازد.
یا «پاسبانا،تا به چند این مستی و خواب گران پاسبان را نیست خواب،از خواب سر بردار هان پاسبان مست و گله مشغول و دشمن هوشیار کار با یزدان بود،کز کف برون رفتست کار» (همان منبع،65) -قانون بهار صرفا شرایط پرقید و دشوار جامعهء خود را نفی نمیکند و بر روش نابخردانهء بیدادگران،تاختن نمیگیرد،بلکه به موازات اقدامات تهاجمی خویش،خواستار تغییر نیز هست و بر بهبود زندگی مردم تأکید میورزد."