چکیده:
کریس هجز در کنار رالف نادر،دو تن از پیشگامان برجسته مبارزه با حاکمیت شرکتی و سلطه رسانههای آنها بر تمامی جنبههای زندگی امریکاییان هستند. انتخابات میان دورهای کنگره امریکا در ماه نوامبر،زمینه تازهای را برای طرح بحثهایی از این دست فراهم آورده است که چنانچه امریکاییان هرچه زودتر به خود نیایند و سلطه حاکمیت شرکتها و منفعتپرستانی را که تا ارشدترین پستهای دولتی را به اشغال خود درآوردهاند رفع نسازند،چندی نخواهد گذشت که واپسین بارقههای امیدواری را برای مبارزه با این سیستم ضد انسانی برای همیشه خاموش خواهند شد.از جمله توصیههای هجز به مردم امریکا در این مقاله،این است که آنها فریب بازی انتخاباتی را که چندی است رسانههای شرکتی به راه انداختهاند،نخورند؛چرا که در واقع هیچ تفاوت معناداری میان چپ و راست و میان حزب دمکرات و حزب جمهوریخواه وجود ندارد که بتوان به تغییری بنیادین از سوی آنها دل بست. بلکه باید توجه خود را معطوف به این واقعیتهای تلخ کرد و از در غلتیدن به ورطهبازیهای انتخاباتی که هیچ هدفی جز سرگرم و منحرف کردن توجه امریکاییان از موضوعهای اصلی ندارند،خودداری کرد.
خلاصه ماشینی:
"انتخابات میان دورهای کنگره امریکا در ماه نوامبر،زمینه تازهای را برای طرح بحثهایی از این دست فراهم آورده است که چنانچه امریکاییان هرچه زودتر به خود نیایند و سلطه حاکمیت شرکتها و منفعتپرستانی را که تا ارشدترین پستهای دولتی را به اشغال خود درآوردهاند رفع نسازند،چندی نخواهد گذشت که واپسین بارقههای امیدواری را برای مبارزه با این سیستم ضد انسانی برای همیشه خاموش خواهند شد.
از جمله توصیههای هجز به مردم امریکا در این مقاله،این است که آنها فریب بازی انتخاباتی را که چندی است رسانههای شرکتی به راه انداختهاند،نخورند؛چرا که در واقع هیچ تفاوت معناداری میان چپ و راست و میان حزب دمکرات و حزب جمهوریخواه وجود ندارد که بتوان به تغییری بنیادین از سوی آنها دل بست.
نادر گفت:«هرچه این سازمانها بیشتر گسترش یابند و وارد اجتماعاتی شوند که در آنها حضور ندارند،ما به همان اندازه،جالوت بین المللی را تضعیف خواهیم کرد؛از بانکها گرفته تا کسب و کارهای کشاورزی و غولهای«اچ ام او» و زنجیرههای بیماستانی.
آنها میدانند که این احزاب باید با احزاب دیگری جایگزین شوند و حاکمیت شرکتی که پرچمداران منافع آن، رهبران جنبش تی پارتی همچون پیلن و دیک آرمی هستند،سخت در حال تلاش برای مطمئن شدن دوباره این موضوع هستند که خشم این جنبش،متوجه دولت میشود نه شرکتها و«وال استریت».
پرسش این است که در چه نقطهای،مردم به اندازه کافی،از لحاظ ادبار اقتصادی به نقطه گسست خود میرسند؟در چه نقطهای آنها خواهند گفت که دیگر بس است؟وقتی این اتفاق رخ دهد،آیا جنبشی از نوع تی پارتی،لا فولت یا یوگن دبز کفایت میکند؟ در واقع،مؤسسه انرژی اسکاندیناویایی«کرافتاند کولتور»از جنبشهیا ضد شرکتی،الگوبرداری کرده است و ما باید با آنها رقابت کنیم."