چکیده:
مجلس گویی در تصوف سابقهای طولانی دارد و برخی از مشایخ صوفیه به مجلس گفتن و برگزاری جلسات صوفیانه معروف بودهاند.در واقع بسیاری از تعالیم مشایخ صوفیه از طریق مجلسگوییها به مریدان منتقل میشده است.هدف اصلی از تشکیل این مجالس، موعظه برای ارشاد و تربیت مریدان و حاضران مجالس بوده است؛به همین سبب صوفیان مجلسگو از شیوههای سخنوری و خطابه،برای تفهیم و تأثیر هرچه بیشتر مواعظ خود بهره میجستند.یکی از اصول اساسی سخنوری،استفاده از زینتهایی چون:آیات و احادیث و قوال بزرگان(که ارتباط نزدیکی با محتوای کلامشان داشت)،اشعار، ضرب المثلها و حکایات نیز-به تناسب مطالبی که پیش از آن نقل شده بود و برای دلنشینتر شدن مواعظ-بود.این شیوهها در میان مجلسگویان رسمی کهن متداول بوده است.در این مقاله سعی شده است زینتهای سخنوری به کار برده شده در مجالس ابو سعید ابی الخیر(متوفی 440 هق)و جلال الدین محمد مولوی(متوفی 672 هق)براساس کتابهای حالات و سخنان ابو سعید ابی الخیر(جمال الدین ابو روح)،اسرار التوحید فی مقامات شیخ ابی سعید(محمد بن منور)،مجالس سبعهء مولانا(جلال الدین محمد مولوی)، مناقب العارفین(شمس الدین احمد افلاکی)،که در این زمینه بسیار حکایت کردهاند،مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
خلاصه ماشینی:
"»32 محمد بن منور نیز چنین نقل میکند: «جدم شیخ الاسلام ابو سعد رحمه الله علیه گفت که روزی شیخ ما ابو سعید قدس الله روحه العزیز در نیشابور مجلس میگفت: دانشمندی فاضل حاضر بود؛با خود اندیشید که این سخن که این مرد میگوید،در هفت سبع قرآن نیست.
ابو سعید ابی الخیر در مجالس خود گاهی سخنانش را به صورت جملات عربی بیان میداشت؛برخی از این جملات از آن مشایخ و بزرگان دیگر بود و شیخ عینا همان جملات را نقل میکرد و این امر بر زیبایی کلام وی میافزود.
البته تعداد اینگونه اقوال عربی در مجالس سبعه از آنچه که در مناقب العارفین افلاکی ذکر شده،بسیار بیشتر است و مولانا با مهارت و تسلطی که بر زبان فارسی و عربی داشته،بسیار زیبا و شایسته این اقوال عربی را در میان گفتار فارسی خود جای داده است؛به گونهای که در مجالس سبعه میخوانیم: «دل کیست کو حدیث خود و درد خود کند پیدا بود که جنبش دل تا کجا» رسد لا تکونوا من أبناء العمل و کونوا من أبناء الازل93 زاهدان از عمل اندیشند که چنین کنیم و چنان کنیم.
25 جمال الدین ابو روح به خواندن اشعار عربی توسط ابو سعید در مجالس وعظ اشارهای نکرده است؛ولی محمد بن منور در چند حکایت به این مسأله توجه داشته است: «خواجه بلفتوح عیاضی گفت که از خواجه حسین غنادوستی شنیدم که گفت:در نیشابور در مجلس شیخ بو سعید بودم؛شیخ سخن میگفت."