چکیده:
اهمیت گسترده معرفت در طیف فعالیت های شناختی، درباره شناخت دینی نیز به شکلی مشابه به چشم می خورد؛ زیرا معرفت، به طور واضح به سطح باورهای دینی انسان ها نیز وارد می شود. به ویژه باورهای ما درباره نفس، جهان و خدا یا خدایان صورت های اصلی معرفت دینی را تشکیل می دهند. برخی از معرفت های دینی می توانند پایه های بیولوژیکی یا حتی به طور کامل معنوی داشته باشند. گرچه ما در بیشتر مواقع چنین فرض می کنیم که باورهای دینی، اکتسابی هستند و در نتیجه، تمرکز ما به طور معمول بر باورهای دینی اکتسابی است. به نظر نمی رسد که معرفت، در باب شناخت دینی، در مقایسه با شناخت زمینی، از نقش محوری کمتری برخوردار باشد. شواهد تجربی، حاکی از آن است که معرفت، ریشه در سامانه های خاص مغزی دارد. در حال حاضر، نظریه های بدن مندی معرفت در روان شناسی شناختی، روان شناسی اجتماعی و عصب شناسی شناختی از اهمیت خاصی برخوردار هستند. معرفت بدن مند از حیث دیدگاه های دینی، باورهای دینی و مناسک دینی، نقش مهمی ایفا می کند. البته نمی توان ادعا کرد که بدن مندی، همه چیز را درباره نقش معرفت در تجربه دینی بیان می کند، اما بدن مندی نقشی اساسی در توضیح پدیده مورد بحث دارد.
Episteme has an important role in cognitive activities including religious knowledge because it clearly affects the degree of human’s beliefs. The main parts of religious knowledge are the beliefs related to the soul، the world، the one God or multiple Gods. Although we mostly pretend that religious beliefs are acquired beliefs and thus we focus on them، but some religious knowledge may have biological or even completely spiritual bases. It seems that the role of the episteme related to religious knowledge is not less central than the role of earthly knowledge. Some experimental evidences show that episteme is rooted in some specific systems of brain. The theories of body related episteme have a great significance in cognitive psychology، social psychology and neurology. Body related episteme has a great role in religious perspectives، religious beliefs and religious deeds. It cannot be claimed that being related to body explains everything about the role of episteme in religious experience، but it has a great effect on explaining this complicated phenomenon.
خلاصه ماشینی:
از زمـاني کـه انسان ها در پي هدف ـ شناخت فعال (في الحال ) ـ با محيط به اندرکنش مي پردازند، معرفت دنيوي در سه زمينه به کمک مي آيد: نخست آنکه اين معرفت از راه پيشگويي حوادث و رويدادهايي که با حواس مي تواننـد دريافت شوند و در نتيجه ، شتاب بخشي به فرايند آنها، بـه ادراک حـسي يـاري مـي رسـاند.
روان شناسان اجتماعي از چند دهه پـيش ، نـشان داده انـد کـه معرفـت بـه کليشه سازي ها، نمادهاي ويژه ، موقعيت هـا و چيزهـايي از ايـن دسـت ، نقـشي محـوري در ادراک ، وصــف و انــدرکنش اجتمــاعي دارد (;١٩٨٤ ,Wyer, srull).
تفاوت اين دو اصل در اينجا است کـه در حـالي کـه اصـل فراشـد، بـاور دارد کـه نمادهاي غيرکيفي به بازنمايي تجربه فرانموده مي شوند، اصل شـبيه سـازي بـر ايـن باور اسـت کـه حالـت هـاي خـاص غيرکيفـي اصـلي ، بـه صـورت جزئـي ، مـورد بهره برداري قرار مي گيرند تا تجربه را بازنمايي کنند.
دومـين راهي که اديان براي عيني ساختن باورهاي ديني از آن استفاده مي کنند اين است کـه آنهـا را در مناسک با بدن مندي ها و مکان هاي عيني ، مقرون ساخته اند.
بـه ويـژه دربـاره باورهاي ديني ، هر چند معرفت به بدن و محيط ، به طور معمـول در شـبکه هـاي دينـي ، نقـشي اساسي دارند و در نتيجه در برخي اديان ، افزايش آگاهي فرد به بـدن و محـيط خـويش بـراي دستيابي به اهداف ديني ، از اهميتي خاص برخوردار است .