چکیده:
عنوان مکتب فرانکفورت غالبا به میراث فکری و نظری گروهی از روشنفکران برجسته آلمانی و نظریه اجتماعی خاص آنان اطلاق می گردد که نظریه زیبایی شناسی انتقادی (critical aesthetic theory) از دل آن بیرون می آید. این نظریه بر خلاف برخی مکاتب نقد ادبی به ویژه نقد جامعه شناختی- که از اصالت آثار ادبی و خالق آن اثر می کاهند و آثار ادبی را یکسره محصول عوامل بیرونی تلقی می کنند- می کوشد به آثار ادبی نقشی مستقل تر ببخشد. اندیشمندان نظریه انتقادی برای هنر و به ویژه ادبیات، ملاک هایی برشمردند تا بر اساس بینش انتقادی خود، اصالت یک اثر ادبی را مورد نقد قرار دهند. در این نوشتار ابتدا مفاهیم اصلی در زیبایی شناسی انتقادی؛ چون انتقاد در هنر یا اثرادبی (critical of art)، منش ایدئولوژیکی- قوه سیاسی- هنر (Ideological nature of art)، هنر انقلابی (revolutionari art) و خودمختاری در هنر (Autonomy of art)، مورد بررسی قرار گرفته است و با بررسی دیوان فرخی دانسته شد که شاعر در حوزه زبان از رهگذر ترکیبات خاص، زبان حماسی، ایجاد تحول معنایی در تعبیرات رایج در غزل، کاربرد لغات فرنگی و اصطلاحات عامیانه نگرش انتقادی خاص خویش را ارائه کرده است
Frankfort school is a title for a theoretical and thinking heritage of some prominent German intellectuals and their special social theory from which the critical aesthetic theory emerged. Unlike some schools of literary criticism and particularly sociological criticism that diminish originality of literary works and their creators، and consider them as the products of external factors، it attempts to give literary works an autonomous status. The thinkers of critical theory introduced criteria to evaluate art، especially literature. The present article، first reviews the basic concepts of critical aesthetic theory، such as criticism of art، revolutionary art، ideological nature of art، autonomy of art. Studying Farokhi’s poems reveals the poet’s critical views expressed through linguistic elements of employing particular expressions، heroic language، semantic deviations، using slangs and foreign words.
خلاصه ماشینی:
در این نوشتار ابتدا مفاهیم اصلی در زیباییشناسی انتقادی؛ چون انتقاد در هنر یا اثرادبی (critical of art)، منش ایدئولوژیکی- قوة سیاسی- هنر (Ideological nature of art)، هنر انقلابی (revolutionari art) و خودمختاری در هنر (Autonomy of art)، مورد بررسی قرار گرفته است و با بررسی دیوان فرخی دانسته شد که شاعر در حوزة زبان از رهگذر ترکیبات خاص، زبان حماسی، ایجاد تحول معنایی در تعبیرات رایج در غزل، کاربرد لغات فرنگی و اصطلاحات عامیانه نگرش انتقادی خاص خویش را ارائه کرده است.
با این حال، همزمان محملی است برای کارکرد انتقادی و سلبی هنر-تنزیل» (بنیامین، آدورنو و مارکوزه، 1384: 62)؛ یعنی از یک سو اثر هنری به یاری شکل زیباشناختیاش- مثلا شعر یا رمان- از واقعیت موجود فرا میگذرد و نوید جهان ممکن دیگری را میدهد و از سوی دیگر تابوهای اجتماعی و عوامل مهارکننده و سرکوبگر جامعه، عقاید و ارزشهای پا بر جا و مسلط را نفی میکند و از اعتبار میاندازد (مارکوزه، 1379: 94).
فرخی نیز تحت تاثیر تمام این عوامل، همچون اغلب شاعران معاصرش در جستجوی زبان تازهای در شعرش بوده است تا بتواند تجارب عاطفی و آرمانهای سیاسی و اجتماعی را برای مردم جامعه بهتر بیان کند.
در این میان با وارد کردن عناصر زبانی تازه، بر اساس نظریة زیباییشناسی انتقادی، غزلیاتش «انقلابی» است؛ چون فرخی با این شیوه، علاوه بر آن که «تنها شاعری است که در عصر خود به غزل فارسی جان سیاسی و سیمای انقلابی تازهای میبخشد» میکوشد افق آزادی را به مخاطب نشان دهد.