خلاصه ماشینی:
"این توضیحات اجمالی تعارض منطقی(و غالبا بسیار انتزاعی)سارتر را نشان میدهد،زیرا از نظر سارتر یک موضوع[سوژه]اساسا نمیتواند-به منزله موجودی«لنفسه15»-آنچه را بیرون از آن است عینیت نبخشد:««دیگری»هنوز هم برای من یک عین[ابژه] است»(ص.
اگرچه مفهوم ابداعی لویناس خالی از نوعی شکلگرایی نیست،ولی طبق آن پیش از آنکه قصدیت به قدری چهره را ثابت کند که موجب جدایی قطب عین[ابژه]از قطب اگو اورگارد قرائتی بسیار قابل فهم از فلسفه ویتگنشتاین میانی و متأخر، از جمله بررسی دقیق کتاب آخرین نوشتارها در باب فلسفه روانشناسی که پس از مرگ فیلسوف منتشر شد، ارایه میدهد.
البته این امر بدان معنا نیست که اورگارد نمیتواند در لویناس یک موجود متجسد از گوشت و پوست و استخوان را بیابد که در روابط متعدد دنیاییاش،در سطح پوست،یعنی از طریق حساسیت خاص خود،نسبت به دیگران قابل دسترسی است.
در واقع در میانه بحث بیان و امکان عینیت بخشیدن به «دیگری»است که اورگارد به تجدیدنظر خود ویتگنشتاین در معرفتشناسی تأثرات دیگران روی میکند(دیگر نباید بگوییم«حالات ذهن»،زیرا بیان نه ایستاست و نه تجلی چیزی عمیقتر و یا پنهان از نظر).
اورگارد با تأکید بر مفهوم«تناقص زنده»که لویناس مطرح ساخته است،نشان میدهد که در مسایل بین الاذهانی، سئوالات معرفتی همراه با نقد هستی شناختی مطرح میشود(یعنی،تحقیق درباره اینکه ذهن چیست و چگونه آن را عینیت میبخشیم،چه در ذهن دیگران،و چه در ذهن خودمان)و«وصف»(که اصطلاح مستعمل خود ویتگنشتاین است).
باوجود این،در اینجا این مسئله مطرح نیست،هرچند شاهدی است بر نفوذ ناگزیر تحلیل سارتر از عینیت بخشی بر توضیحات اخلاقیتر لویناس و ویتگنشتاین."