چکیده:
رئالیسم سوسیالیستی، در قلمرو هنر و ادبیات، نوعی زیبایی شناسی سیاسی است که قایل به وحدت مکانیکی اصول ایدئولوژیک و استتیک است. مباحث نظری این مکتب ادبی که پس از انقلاب اکتبر 1917م. در روسیه رخ داد برگرفته از آرا کارل مارکس، فردریش انگلس و ولادیمیر ایچ لنین است و رمان مادر ماکسیم گورکی بهترین الگوی هنری این جریان محسوب می شود. اصول اساسی رئالیسم سوسیالیستی در ماه اوت سپتامبر1943 م. در مسکو تصویب شد و با تاکید بر انعکاس واقع گرایی در جریان تولید محصولات هنری، سه اصل بنیادین: جهت گیری حزبی، نگرش ایدئولوژیک و مردم گرایی را در پی داشت. اگرچه این کنگره، کنگره ای ادبی بود، اصول آن به سایر هنرها نظیر نقاشی، موسیقی، سینما و ... تعمیم داده شد. رئالیسم سوسیالیستی بیشتر به ایجاد تحولاتی در محتوای آثار ادبی پرداخت و بر این اساس مفاهیم و مضامینی نظیر مبارزه با سرمایه داری، خوش بینی تاریخی، جنگ، انقلاب، تاریخ گرایی آگاهانه، کارگر، رهبران انقلاب و ارتش سرخ به ادبیات و هنر راه یافت.
Social Realism belonging to the domain of art and literature is a type of political aesthesiam affirming the mechanical unity of idealogic and static principles. The post-revolution theoretical discussions of this literary school in Octobr 1917 were inspired by the ideas of Karl Marx، Friedri Engels and Veladimir IIych Lenin. The Mother by Maxim Gorki is the masterpiece written in this era. The basic principles of Social Realism، emphasizing the realistic reflections in the social domain of artistic productions and philanthropy were approved in Moscow، Augest- September 1934. Although this congress was a literary one، but its principles were generalized to other domains of art، i.e. painting، music and cinema etc. Social Realism was rather concerned with making changes in the of literary works.This is why some themes such as fighting capitalism، historical optimism، war، revolution، informed history-orientasion، labourer، revoluton leaders and red army were taken up by literature and art field.
خلاصه ماشینی:
"اصل ماتریالیسم دیالکتیک مارکسیسم به عنوان یک رویکرد ادبی، آثار ادبی را محصول شرایط اجتماعی خاص خود میداند؛ در نظر مارکس و انگلس (Engels)، هنر از آن جهت حائز اهمیت است که بخشی از حقیقت را انعکاس میدهد و متعلق به قلمرو مادی است؛ مارکس معتقد بود تحقیق در باب تکامل تاریخ هنر و مخصوصا ادبیات، تنها در مکتب مادی امکانپذیر است.
البته چنانچه اشاره شد، رئالیسم سوسیالیستی در تدوین اصول بنیادین، وامدار آراء مارکس در باب هنر و بالاخص ادبیات بود و با تأکید بر انعکاس واقعگرایی و زمینه اجتماعی محصولات هنری، در جامعة شوروی سه اصل بنیادین را در پی داشت: 1.
از نظر وی رابطة نویسنده و خواننده در کشوری نظیر فرانسه چیزی متفاوت است با آنچه مثلا، در کشور های امریکای جنوبی و یا اسپانیاست: «هنگامی که دولت ـ در کشورهایی چون اسپانیا ـ رسما فشار میآورد تا ادبیات و هنر یکسره غیرسیاسی شوند و به استخدام هدفهای اجتماعی آن درآیند و در نتیجه مطبوعات نمیتوانند بازگوکنندة اختلاف نظرهای زایا و تضادهای پویای جامعه باشند و هنگامی که گروههای اجتماعی مثلا، اسپانیا ـ نمیتوانند احساسات خود را بروز دهند یا آزادانه از منافع خود دفاع کنند، نظارت بر فردیت نویسندگان، از طریق تحمیل فضا و مضامین معینی به آنها، موجب یکنواختی و همشکلی آثار هنری آنها میشود، و در نتیجه لذت ادبی که از دیدن تفاوت جهان نویسنده و یکی شدن موقت خواننده با این جهان متفاوت حاصل میشود، از میان می رود» (نجفی، 1356: 225)."