خلاصه ماشینی:
"وقتی جلیل متوجه میشود ماشین به طرف او میآید،به سرعت درب صندوق عقب را باز میکند و یخدان کائوچویی کوچک را برمیدارد و آن را روی صندلی عقب میگذارد.
تا از بیرون دیده شود ناگهان متوجه گوشه یکی از کیسهها میشود که از زیر صندلی بیرون زده است اما دیگر دیر شده و ماشین نظامی نزدیک میشود.
افسر:«رو به درجهدار)«عمو جلیل با این نوشابههای خنکش زبون ما رو خوب بلده ناکس!» جلیل نیمنگاهی به مرد دارد که بیهوش روی زمین افتاده است.
تو که مرد جنگی چرا باور کردی؟!» نوشابه را برای راننده پرتاب میکند و درحالیکه میخواهد نوشابه دیگری بردارد متوجه صندلی ماشین و قسمتی از کیسه میشود.
جلیل:«رفیق اگه رفیق باشه،جنازهشم به درد میخوره!» افسر نگاهی عاقلاندرسفیه میاندازد لبخندی میزند و سری تکان میدهد و قوطی دیگری برای خود برمیدارد.
» متوجه نگاه جلیل است،جرعهای مینوشد و به طرف مرد حرکت میکند.
افسر به این نوع برخورد جلیل عادت دارد اما درجهدار جاخورده است.
درجهدار که همچنان متعجب است پیاده میشود،دستان مرد را باز میکند و او را با یک حرکت عقب ماشین پرت میکند.
ناراحت است و مجددا به ماشین که دور میشود نگاه میکند،بعد به طرف ماشین میرود و با عصبانیت درب یخدان را میگذارد که ناگهان صدای شلیک گلولهای به گوش میرسد.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) افسر که کلتی در دست دارد،از ماشین پیاده میشود و مرد را از عقب ماشین روی زمین میاندازد.
دست بر دستگیره میگذارد اما لحظهای تأمل میکند و به طرف رخشانه برمیگردد."