چکیده:
لیوتار ضمن آسیبشناسی جوامع مدرن،وضعیت پیشآمده،یعنی فروریختن فراروایتها و تبدیل شدن آنها به روایتهای خرد و محلی در تمام حوزهها را گرامی میدارد.برای وی چنین وضعیتی به خردهروایتهای خرد و محلی به حاشیه رانده شده فرصتی دوباره برای ابراز وجود و امکان حیات میدهد که تاکنون واسطهی خواست حفظ یگانگی و ثبات و...از امکان ابراز هویت خود محروم بودند.اما حفظ و ماندگاری این تنوع و تکثر نیاز به یک چارچوب یا قالبی دارد تا نه تنها این وضعیت دوام بیاورد بلکه تقویت و حمایت نیز بشود که به نظر میرسد قالب دموکراسی متکثرگرای وی این توانیی و ظرفیت را داشته فاشد.البته نظرریهی دموکراسی وی بطور خیلی صریح بیان نشده و آن را را باید از لابلای آثا رو نظریاتش یافت.و اینکه نظریهی دموکراسی متکثرگرای لیوتار مبتنی بر مبانی معرفتی و جامعهشناختی است که باید به آ ها هم توجه شود زیرا بدون شناخت صحیح آنها شناخت این نظریه ناقص خواهد بود.او با کاربست مفاهیم خردهروایتها بازیهای زبانی،گفتمان و روایت تصویری بر آن است تا زمینههای شکلگیری و ابراز هویت خردهرواتهای محلی و به حاشیه رانده شده از یکسو و زندگی روایتهای متنوع و متکثر هرچه بیشتر فراهم آورد.
خلاصه ماشینی:
"به نظر او نه تنها مارکسیسم که با ادعای پیروزی نهایی سوسیالیسم(که آن را یک دستاورد علمی میدانست)به ایدههای ترور سیاسی مشروعیت میبخشید شکست خورده،علم و دانش و تکنولوژی نیز به همین ترتیب شکست خوردهاند؛و علم فقط تبدیل به یک بازی زبانی در میان بازیهای زبانی گوناگون دیگری شده است که دیگر توان و ظرفیت مشروعیت بخشی به سایر بازیها را ندارد( 1:0002,NAMRUETS ).
چنانکه نشان دادیم بنظر لیوتار جایگاه دانش در عصر پست مدرن دستخوش تغییر و تحول شده و دیگر آن انسجام مورد ادعای روشنگری را ندارد و اندیشمندان پسامدرن نه تنها امروزه به دانش کاشف حقیقت و دانش بیطرف معتقد نیستند بلکه توان و ظرفیت رهاییبخشی هم در آن نمیبینند؛لذا بدین خاطر است که از نظر لیوتار امروزه دانش و معرفت پسامدرن نه درصدد تجویز طرح و نقشههای کلانی همچون فراروایتهای ترقی و پیشرفت و رهایی بلکه درپی برساختنهای موضعی و قواعد محلی از یکطرف و پویشی برای نیل به ناپایداریها از طرف دیگر است.
از سوی دیگر،چون لیوتار معتقد است حصول و امکانپذیری هر نوع سیاست«رهایی بخشی»و«اجماع»مبتنی بر نگرش تمامیتگرا و جهانشمول خواهد بود که چشم خود را به روی تفاوتها میبندد؛تنها راه رهایی را در این میبیند که باید سیاست به هر مفهوم سنتی کلمهی آن،که با قدرت فراگیر طبقات یا دولتها یا مخالفت با آنها سروکار داشته باشد،باید کنار گذاشته شده و راه برای مبارزات پراکندهی سیاست هویتی و یا حتی شخصی باز شود ( 711:DIBI,NAMREVLIS )."