چکیده:
هدف این مقاله یافتن پاسخی علمی به این پرسش اساسی است که آیا بین دموکراسی و سکولاریسم نوعی تلامز منطقی برقرار است یا اینکه از یک منظر جامعه شناختی عامل دیگری در سکولاریزه شدن دموکراسی ایفای نقش میکند؟در جستجوی پاسخ این پرسش از این فرضیه استفاده شده است که مهمترین عامل تعیینکننده نسبت دموکراسی و سکولاریسم،گرایشات ایدئولوژیک نیروهای اجتماعی غالب جامعه است.این فرضیه با روش مطالعه موردی و کنکاش تاریخی بررسی شده است و در همین چارچوب تجربه دموکراتیک فرانسه و ایران مورد توجه قرار گرفته است.نتایج حاصله،فرضیه فوق الذکر را تایید میکند.بر همین اساس میتوان گفت بین دموکراسی و سکولاریسم رابطه تلازم منطقی وجود نداشته و شکلگیری دموکراسی سکولار مسبوق به وجود زمینه اجتماعی ویژهای است.
خلاصه ماشینی:
"بدین ترتیب،طبقه بورژوازی به مثابه نیروی اجتماعی غالب در این دوره،با الهام از اندیشهها و نظریات روشنفکران و اندیشمندان،خواهان حاکمیت مردم،آزادی،برابری و مساوات بودند و از آنجا که حاکمیت با همراهی کلیسا و روحانیون در حق مردم اجحاف کرده و همهگونه آزادی و مساوات را از بین برده بودند،خواهان عدم دخالت دین و مذهب در حکومت شده و خواستار آن شدند که حکومت هیچگونه امتیاز و برتری برای مفسران یا پیروان دین قایل نشده و ضمن دموکراتیک( CITARCOMED )بودن و رعایت اصول و آموزههای دموکراتیک،سکولار یا عرفی نیز باشد و همین مسئله باعث شد که دموکراسی تکوین یافته در این کشور یک دموکراسی غیردینی و کاملا سکولار شود.
مثالی که در اینباره میتوان زد این است که اگر در جامعهای،اکثریت مردم اعتقادی به ارزشها و باورهای دینی و مذهبی نداشته و هدف اصلی آنان برخورداری از بیشترین حد رفاه و برخورداری مادی و آزادی باشد و حاضر نباشند زیر بار قیدوبندهای اعتقادات و باورهای دینی بروند،طبیعتا گتمان دموکراسی سکولار،در چنین جامعهای، طرفداران بیشتر خواهد داشت و اکثریت طالب آن خواهند بود که دین و مذهب هیچ نقشی در اداره عرصه عمومی نداشته و به عبارت دیگر دموکراسی کاملا سکولار و دنیوی باشد.
خواهان ایجاد یک دموکراسی سکولار شد و در جریان مبارزات خود با سلطنت و اشراف توانست توده مردم را نیز با خود همداستان نماید و نظام سلطنتی مبتنی بر حق حاکمیت الهی را که با همراهی نهاد کلیسا و روحانیون وابسته به دربار، همهگونه ظلم و ستم و تعدی و تجاوز به حقوق افراد و گروهها روا میداشت،درهم شکند و اقدام به تاسیس یک جمهوری کاملا سکولار و دنیوی نماید و در ایران روحانیت نوگرا و روشنفکران مذهبی-بهعنوان دو نیروی اجتماعی غالب-بیشترین تاثیر را در گرایش توده مردم و تمایل آنان به شکلگیری یک نظام دموکراتیک و در عین حال مذهبی داشتند و آنان را به براندازی رژیم پادشاهی و برقراری جمهوری اسلامی رهنمون شدند."