خلاصه ماشینی:
")» آیا رستمی که سیمرغ پیکر سهراب را در برابر او مینهد و به زهرخندی آن را «پیروزی»میخواند،همان رستمی نیست که در هنگام شناختن کشتهی خویش،در پیکر انسانی پاکباخته و درمانده همی ریخت خون و همی کند موی سرش پر ز خاک و پر از آب،روی ؟آیا سیمرغ رستمنما-یا به گفتهی خود او«روان جهان پهلوانی که جز مهر ایرانشهر نمیشناسد-و گودرز خواهان نابودیی کامل تورانیان و پیروزیی بیچون و چرا،نماد نیروهای پیر و ایستا و بازدارندهیی نیستند که جهان را همواره بسته از گرفتار در چهارچوب سامان دیرینه و-به پندار آنان-ابدی میخواهند و هیچ نیرویی جوان و دیگراندیش و بالنده و هیچ کنش پیشرو و پویایی را برنمیتابند؟و سرانجام آیا کیستیی قربانیان فاجعه-سهراب و گردآفرید -به خوبی گویای آرایش نیروها در جنگ میان کهنه و نو و ایستا و پویا نیست؟ نویسندهی نمایشنامه توانسته است در ساختار استوار آن،بنمایهیی کهن را همچونه گوهری رخشان از گنج شایگان حماسهی ایران برگیرد و با بینش و برداشت انسان این روزگار و در کالبد هنری امروزین،بدان تراش و پرداختی دیگرگونه بدهد و لایههای تازهیی از منش و کنش پهلوانانی دیرینه را فرادید آورد که هرگز کهنه نمیشوند و همواره با مرزهای بشری سروکار دارند و هزار توهای روان انسانی را باز میتابانند.
آیا همان زبان کهن و بویژه زبان آهنگین متنهایی چون شاهنامه را باید به کار گرفت و یا با زبانی دیگر باید نوشت؟ «شیبانی»در طرح افگنی و نگارش این نمایشنامه،نه تنها-چنانکه گفتم-در نقش ورزیی بازیگران و ساختار و طرح و توطئهی داستان از شاهنامه فاصله گرفته و بینش و برداشت خود را جایگزین آن کرده و منطق نوینی به فرآیند رویدادها داده،بلکه زبان فردوسی را نیز به کناری نهاده و گرچه از پارهیی کلید واژهها و ساختمایههای آن بهره گرفته،خود زبانی رسا و والا و شکوهمند و سزاوار اندوهنامهیی چنین سنگین و رنگین پدید آورده است."