خلاصه ماشینی:
"به نظر من نویسنده بودن کشف کردن فرد دوم و پنهان در وجود آدمی،و کشف کردن دنیایی است که آن فرد دوم را ساخته است:وقتی صحبت از نوشته میشود اولین چیزی که به ذهنم میرسد رمان و شعر و سنت ادبی نیست،بلکه انسانی جلو چشمم مجسم میشود که خودش را در اتاقی حبس کرده،پشت میزی نشسته و تک و تنها به درون خودش برگشته و به لطف این رجعت با کلمات دنیایی نو میسازد.
پری الهام که سراغ یکی اصلا نمیرود و به سراغ یکی دیگر مدام میرود این اطمینان و خوشبینی را دوست دارد و درست در لحظهای که نویسنده خود را بسیار تنها حس میکند و بیش از همیشه در ارزشمند بودن کوششها،خیالها و نوشتههایش شک کرده است، یعنی در زمانی که گمان میکند قصهای که نوشته صرفا سرگذشت خودش است،به او داستانها،تابلوها و خیالهایی تقدیم میکند که دنیایی را که از درونش بر آمده با عالمی که میخواهد بسازد یکی میکند.
پدرم کتابخانهء خوبی با 0051 جلد کتاب داشت که برای یک نویسنده کافی بود،شاید همهء کتابهای این کتابخانه را نخوانده بودم،اما همهء کتابها را تک به تک میشناختم و میدانستم کدام یک مهم است،کدام یک ساده و خوشخوان است،کدام یک کلاسیک است،کدام یک بخشی جدایی ناپذیر از دنیاست،کدام یک شاهد سرگرم کننده اما فراموش شوندهء تاریخ محلی است و کدام یک کتاب نوینسدهای فرانسوی است که پدرم خیلی مهم میشماردش.
وقتی به چمدان پدرم نگاه میکردم،کم مانده بود دیوانه شوم، چون برای نویسنده ماندن در ترکیه 52 سال خود را در اتاقی حبس کرده بودم و فهمیده بودن نویسندگی کاری است که باید پنهان از جماعت و دولت و ملت انجام بگیرد."