خلاصه ماشینی:
"در این زمان قادر است نه در خود و معقولاتی که از مادیات کسب کرده مداقه کند،بلکه در عقل فعال و دیگر جواهر مفارق غیر مادی نیز تأمل میکند(5891 ک 691-702 و 402 -05 و فارابی 23-21:8491 و 02-512:3971:همچنین رجوع شود به:, Davidson,1972:134-54;Jolivet ) (7791.
به این ترتیب، آنچه اساسا فقط در اختیار معدودی انسان برگزیده که توان رسیدن به درجهی عقل مستفاد را دارا هستند-قرار میگیرد،از جانب پیامبر،در قالبی از صور خیال حسی،به جماعتی کثیر و ناآشنا به زبان فلسفه انتقال مییابد: 1985:210-7;Rahman,1958;Walzer,1962;Macy,1986;Daiber,1986) و فارابی) ما بعد الطبیعه تعلیمات فارابی در متافیزیک پژوهشگران معاصر را پارهیی دشواریهای تفسیری مواجه ساخته است،نه از آن جهت که اکنون عموم اهل تحقیق:بعضی از آثار یاد شدهی منسوب به او را متعلق به ابن سینا میدانند،بل بدان سبب که وی در نوشتههای معتبر خود موضع مبهمی در قبال ما بعد الطبیعهی مشائیون و نوافلاطونیان اتخاذ میکند.
تأثیر فارابی بر تحولات این زمینه از فلسفه را ابن سینا در فراز معروفی از شرححال خودش تصدیق کرده است که ضمن آن نقل میکند ما بعد الطبیعه ارسطو را چهل بار خوانده و نفهمیده،تا آنکه تصادفا به نسخهیی از کتاب فی اغراض الحکیم فی کتاب الحروف فارابی دست یافته و پس از مطالعهی آن اشکالات وی مرتفع شدهاند.
چنین فیلسوفی،با در نظر گرفتن نیاز به انتقال فلسفهاش به تودهی مردم، احتمالا باید تواناییهای بلاغی،شعری و تخیلی داشته باشد تا شرایط پیلمبر بودن را،که فارابی در بخشهای روانشناسی آثار سیاسی خود کرده است،تحقق بخشند؛ (Farabi 1981 b 89-97;1969 a;43-9;Mahdi,1972 a:188-92) البته،فارابی توجه دارد که ترکیب آرمانی پیامبری و فلسفه،رهبری دینی و سیاسی،و فضایل اخلاقی و عقلی چیزی است که ندرتا ممکن است در یک واحد جمع شود."