چکیده:
از آن جایی که مسئله انسانشناسی در طول تاریخ بشر، مورد توجه علما، عرفا، معلمین اخلاق، روانشناسان و حتی انسانهای معمولی بوده است و به گزاف نیست که اگر بگوئیم همه اختلافاتی که در عرصه اندیشه رخ داده است ریشه در عیار تعریفی دارد که از انسان و ابعاد وجودی او بدست میآید، و تعریفی که در این مقاله از انسان داده میشود، فارغ از همه ممیزات فکری، فرهنگی، تاریخی، نژادی و علمیاش میباشد که مورد احترام و تکریم خداوند است که از عیاری یکسان نزد پروردگار برخوردار است و همین نکته حکایت از قابلیت بالای او، در دریافت حقایق هستی و توانمندی بالای او در ابعاد گوناگون دارد، یعنی هم میتواند زیباترین فضیلتهای اخلاقی را بیافریند و هم میتواند منشاء بروز و ظهور رذیلتهای اخلاقی باشد یعنی قابلیتهای متضاد. در اینجا در صدد هستیم ابتدا انسان را بماهو انسان بشناسیم و سپس هدف از خلقت او را مطرح کنیم و به این نتیجه برسیم که انسان میتواند با شناخت نفس خود به شناخت خدا (و سیر و سلوک در راه او با مدد از اسماء الهی (اسماء الحسنی).) برسد. و در این راستا از کلام بزرگانی چون صدرالمتألهین شیرازی (ملاصدرا) و امام خمینی (ره) و... استفاده خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
سفر اوّل: مِنَ الْخَلْق اِلی الْحَقّ در این سفر سالک الی اللّه تلاش میکند که از مادیّات دنیا بگذرد و به ذات حق اتصال پیدا کند، و هر اندازه که وابستگی خود را به مادیّات کاهش میدهد به همان نسبت از ارزشهای معنوی بهره میبرد، به عقیده ملاصدرا عارف باید ابتدا یک مقدمه فلسفی را درباره توحید بداند و آنگاه با توجّه به اینکه خدا را نامحدود، فناناپذیر، دارای کمالات مطلق و پناهی که موجب آرامش انسان میگردد، مییابد، نتیجه میگیرد که موجودات مادّی اولاً: هر کدام دارای محدودیّت کمالی هستند به این معنا که هر کمالی را که یکی داراست، دیگری ندارد، ثانیا: از نظر بقاء تماما فناپذیرند، یعنی یا وجه ارتباط و علاقه نسبت به آنها از بین میرود، یا خودشان فانی میگردند و در هر دو صورت انسان بر سر دو راهی قرار میگیرد که اکنون چه محبوبی را میتواند جایگزین محبوب از دست رفته خویش کند؟ ثالثا: مادیّات در اطراف انسان جز نگرانی و اضطراب و پریشانی چیزی برای انسان به همراه ندارد و انسان همواره به دنبال موجودی میگردد که برای او آرامش به ارمغان بیاورد و واهمهای نداشته باشد که مبادا، کسی یا چیزی آن محبوب مادّی را از دستش خارج کند، با این مقدمه و دانستن اینکه تمامی موجودات مادّی اعم از انسان و غیر انسان موجودهای ربطی هستند و به موجودی مستقل که خود نیازمند به دیگری نباشد، محتاجند، در مییابد که باید با توجّه به خصوصیات فطری و گرایشهای نامحدود روحی که متمایل به وطن اصلی خود در عالم مجردات است متصل به وجودی مستقل گردد، بنابراین جدا شدن او از مادیات و برداشتن حجابهای مادی برای وی لازم است، اینجاست که اگر عارف در همین مرحله اوّل با این مقدمه فلسفی جلو برود، در این صورت هیچگاه دیگر با عوض شدن ظواهر مادیّات دنیا، به سوی آنها بازگشت نمینماید.