چکیده:
نهضت شعوبیه یا اومانیسم ایرانی ـ اسلامی، جنبشی بود که به دنبال انحصارطلبی
بنیامیه که آرمانهای اسلامی را در سایة قدرت طلبی و زراندوزی ازیاد برده بودند،
رخ نمود. ماهیت این حرکت ماهیتی اومانیستی با ژرف ساختی دینی و برگرفته از قرآن
کریم بود. از این روی بسیاری از مؤمنان راستین با آن همداستان شدند. شعوبیه دو شاخة
اصلی در ایران داشت که در ادبیات و شعر ما تا قرنها ادامه داشت. شاخة نخست در حوزة
عرفان و تصوف بود. شاخة دوم شاخة خردگرایی برمبنای دانش بود. از جمله این جریان
فکری، اخوان الصفا بودند که با مقالات و رسالههای علمی خود، موضوعات علمی را تشریح
کردند و شک و شناخت را به مردم آموختند و خاطر نشان کردند که آغاز حرکت به سوی
شناخت، شک است و با شک کردن، اندیشیدن، وجود پیدا میکند. از جمله مسایلی که حرکت
خردگرایی در آثار اهل قلم، جایگزین کرد، مسأله واقعبینی بود که در حقیقت با نوعی
رئالیسم ابتدایی مطرح میشد. ناصرخسرو قبادیانی اوج آزاداندیشی در ادبیات فارسی
است. متنبی شاعر بزرگ عرب را اگرچه نمیتوان به طور قطع و یقین در این جنبش جای
داد و حتی برخی او را مخالف شعوبیه میدانند، اما در اشعارش، نوعی عزت نفس و آزادگی
حتی از نوع اگزیستانسیالیستی هم دیده میشود که میتوان میان او و ناصرخسرو
همانندیهایی یافت. و این پژوهش چنین مهمی را تا حدی که در یک مقاله میگنجد، انجام
داده است.
خلاصه ماشینی:
"و ناصرخسرو که در ادراک زمانة خود یکی از بیهمتایان در ادب پارسی است، گوید: ای امت بدبخت بر این زرق فروشـان\جـز کز خری و جهل چنین فتنه چرایید خواهم که بدانم که مراین بیخردان را\طاعـت ز چه معنی و ز بهر چه نماییـد (دیوان1357: 446) نکتهای اساسی و بنیادی در شخصیت متنبی و ناصرخسرو وجود دارد که آن نکته از آنان هنرمندانی ساخته است که در گزینش خویش با وسواسی اندیشمندانه، عمل کردهاند.
) ناصرخسرو علمگرایی و دعوت مخاطب را به دانش و تکامل، آنچنان جانانه، جانمایة سخنش کرده است که برایم انتخاب دشوار است، زیرا هر نکتهای جذبه و زیبایی خاص خود را دارد: گر تو یکی خشک بید بیهنری\علــم تـرا سـرو جویبـار کند ور چه ترا مست کرد جهل همان\علــم زمسـتیت هوشـیار کند علم زدریا ترا به خشـک برد\علــم زمستانت را بهــار کند علم دل تیره را فروغ دهــد\کنـد زبان را چـو ذوالفقار کند ( دیوان 1357:201) فروغ دانش، زندگی انسانی را نور و گرما میبخشد و تحولاتی بنیادی در ساختار زندگی ایجاد میکند.
همچنین ناصرخسرو قبادیانی که خردگرایی او بنیانی عقیدتی و ایدئولوژیک نیز دارد، چون متنبی نسبت به زندگانی بینشی علمی دارد و برمبنای نظریة تجربی، سخن میگوید: چه فضل آوریم ای پسر بر ستور\اگـر هم چو ایشان خوریم و مریم فرو سو نخواهیم شد ما همـــی\که ما سر ســوی گنبد اخضریم گر از علـــم و طاعت برآریم پـر\از این جا به چـرخ برین بر پریم به دانش رگ مکر و زنگار جهـل\ز بن بگسـلیم و ز دل بســتریم به بیـــداد و بیدادگـــر نگرویـم\کـــه ما بنـــدة داور اکبریـــم چو خود بد کنیم از که خواهیم داد\مگر خویشتن را به داور بریـــم به دست من و توست نیک اختری\اگر بد نجوییم، نیــــک اختریم (دیوان 1357: 504) منابع برقوقی، عبدالرحمان."