چکیده:
موضوع این پژوهش،بررسی نقش حکایتپردازی در پدید آمدن،شکلگیری، تکامل و گسترش اندیشهی صوفیانه از قرن پنجم تا هفتم هجری است.بررسی این موضوع،با کشف المحجوب،یکی از قدیمترین متون فارسی که حکایات صوفیه در آن مشاهده میشود،آغاز گردیده و سپس این بررسیها در اسراار التوحید،طبقات الصوفیه،کشف الاسرار و تذکره الاولیاء،دنبال شده است.براساس یافتههای این پژوهش در روند ظهور،رشد و کمال اندیشهی صوفیانه،حکایتپردازی ابتدا سبب هستی بخشی زبانی به ادراکات شهودی،مفهومسازی و طبقهبندی مفاهیم میشود و از آن پس،ابزار انتقال اندیشه،جذب اندیشههای همخوان،انتشار دانستگیها،خلق تحول،شکلدهندهی نظام اندیشه و در نهایت پاسدار اندیشهی صوفیه،در قالب حکایت میگردد.
خلاصه ماشینی:
"چه نیازی صوفیان را به نقل و خلق اشکال روایی واداشته است؟از میان اشکال روایی،حکایت چه نقشی در سلوک،شکلگیری و تکامل اندیشهی صوفیانه دارد؟پاسخ به این پرسشها که کارکردها و نقش حکایتپردازی را در جایگاه ابزار بیان شناخت،در پیوند با جهانبینی صوفیه نشان میدهد،کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
نجم رازی هم صدا با جنید،دربارهی نقش نقل حکایات مشایخ در چهارچوب بخشی به نظام اندیشهی صوفی چنین میگوید:«کلمات المشایخ جنود الله فی ارضه؛یعنی سخنان مشایخ یاریدهندهی طالبان است تا بیچارهای را که شیخی کامل نباشد،اگر شیطان خواهد که در اثنای طلب و مباشرت و ریاضت و مجاهدت به شبهتی یا بدعتی،راه طلب او بزند،تمسک به کلمات مشایخ کند و نقد واقعهی خویش بر محک بیان شافی ایشان زند تا از تصرف وساوس شیطانی و هواجس نفسانی،خلاص یابد و به سر جادهی مستقیم و مرصاد دین قویم بازآید؛چه،درین راه رهزنان شیاطین الجن و الانس بسیارند که رونده چون بیدلیل و بدرقه رود،هرچ زودتر در وادی هلاکش اندازند و جنس این،بسی بوده است.
این حکایتها تا زمانی که زبان فارسی زنده است،خزانهی اندیشههای صوفیه خواهند بود و با تحلیلی که از نقش حکایتپردازی در پیدایش، رشد و گسترش اندیشهی صوفیانه ارائه شد،بدیهی است که در قرن هفتم،نقش حکایتپردازی در میان صوفیه،مانند گذشته نیست.
نکتهی مهم در ارزش و ضرورت پاسداشت میراث صوفیه، به ویژه حکایات صوفیان،در این است که اندیشههای صوفیانی چون بایزید و خرقانی، امروز هم کماکان چون گذشته تأثیرگذارند؛بنا براین میتوان هم صدا با شفیعی کدکنی چنین گفت:«در مجموعه رفتار و گفتار بو سعید-آن سوی یافتههای مریدان سادهلوح- به دشواری میتوان چیزی یافت که در عصر ما و یا حتی در روزگاری که ارزشهای روحی،یکسره دگرگون شده باشد،باز هم برای انسان آرامش روان و روشنی ضمیر و تسلای خاطر نداشته باشد و چه میراثی برای انسانیت ارجمندتر از این؟..."