خلاصه ماشینی:
در این وضع ایمان مبتنی بر محال نسبت به مسیحیت هنوز اثر نویسندهایست با نام مستعار و مصنفی که بدون آنکه خود ایمان داشته باشد هوشمندانه به بسط استدلال نظری میپردازد:گوئی میخواهد وسائلی برانگیزد که ارواح پاک بتوانند با تمام خودآگاهی خود،بخدائی که بشر شده است،ایمان بیاورند یا اینکه برعکس میخواهد با اظهار این معنی که کلمات و تفکر او نه اثبات نظر و علم نظری میکند و نه مبلغ عمل است،فاتحه ایمان مسیحی را بخواند.
کییر کهگارد خود را یک علامت دریائی میداند که کشتیبانان از آن برای یافتن راه و جهت سیر خود سود میبرند اما وقتی میخواهند از کنارش بگذرند از او فاصله میگیرند و دور میشوند»و بعد«من جاسوسی هستم که در خدمت خدا جنایات مسیحیت را برملا میسازد،یعنی این جنایت که خود را مسیحی میدانیم و حال آنکه مسیحی نیستیم»او با قاطعیت هرچه تمامتر اعلام کرده است که مقام مرجعیت و مقتدائی و پیغمبری ندارد و درصدد ترویج هیچ کیش و آئینی هم نیست و البته که قصد اصلاح هم نداشته است او آمده است که بما توجه و ت ذکر بدهد.
چیزی که او را حفظ کرده ایمان قلبی(غیر مفهومی و غیر نظری)بوده است که نه احتیاج به- کلیسا دارد و نه محتاج کیش و شریعت است و همین ایمان باعث شده است که این قطعه از شعر برورسون Brorson )را انتخاب کند که روی سنگ قبرش حک کنند: اندکی دیگر وقت باید و این وقت مغتنم است و همه نزاعها برمیخیزد و انگاه من خواهم توانست از جویبارهای زندگی بنوشم و همواره تا ابد با مسیح سخن بگویم در عالم خیال در نظر آوریم که کییر کهگارد امروز بازگردد و خدمت به مهر و معرفت و طی طریق آنرا از سر گیرد.