چکیده:
حکمیت، سنتی از دوران جاهلی و شیوه غالب در رسیدگی و حل وفصل منازعات بود. این عرف
جاهلی مورد تأیید و در مواردی توصیه اسلام قرار گرفت و در عین حال به لحاظ ماهوی
دستخوش تغییراتی جدی گردید که این امر تأثیراتی نیز بر شکل و چگونگی آن بر جای
گذارد. لزوم الهی بودن ماهیت و محتوای حکمیت که در قالب صدور حکمی بر مبنای احکام
الهی متجلی می شد، مهمترین تأکید اسلام در خصوص داوری بود. این تأکید در انتخاب شخص
داور و نیز ضمانت اجرای حکم صادره بسیار تأثیر گذارد و در کنار شکل گیری حکومت
مرکزی زمینه و بستر لازم را برای ظهور و رواج «قضاء» فراهم آورد. گرچه در این
دوران، گسترة صلاحیتی حکمیت با هیچ مانعی روبرو نگردید اما در طول زمان و با
نهادینه شدن شأن و منزلت حکومت مرکزی، حکمیت به مراتب جایگاهی نازلتر از گذشته یافت
تا آنجا که حتی در پایان این دوران، لااقل در برخی زمینه ها موردانکار واقع گردید.
اما در هرحال این عرف و سنت عهد جاهلی با محتوایی الهی موردتأیید قرار گرفت و به
بقاء خود تداوم بخشید.
خلاصه ماشینی:
"اگر حکمیت و داوری، بهترین و رایجترین شیوه حل منازعات، در جامعة فاقد حکومت مرکزی عربستان بود، اما ظهور اسلام و تشکیل حکومت اسلامی چه تأثیری میتوانست بر این روش حلوفصل دعاوی داشته باشد؟ آیا با ایجاد چنین تحولی، داوری از روشهای حلوفصل مخاصمات حذف گردید یا آنکه همچنان به حیات خود تداوم بخشید؟ در صورت بقای آن چه تغییراتی در کیفیات آن، در پرتو شرایط جدید به وجود آمد؟ اینها سئوالاتی است که در این قسمت، از منظری تاریخی، موردبررسی قرار خواهد گرفت.
صرفنظر از مرکز حکومت اسلامی، کاملا طبیعی مینمود که در خارج از شهر مدینه نیز حکمیت، شیوه حل و فصل رایج در آن دوران محسوب گردد، چنانکه جریان زیر کاملا مؤید آن است: -شریح قاضی، به نقل از پدر خود، روایت می کند که آن هنگام که به مدینه سفر کرده بود، پیامبر اسلام (ص) شنید که او را اباالحکم صدا می زنند، پس او را فراخواند و فرمود: همانا خدا حکم است و حکم نیز به سوی اوست، پس چرا به اباالحکم کنیه یافتهای؟ پدر شریح پاسخ داد که قوم من هرگاه اختلاف میکنند نزد من میآیند پس میان آنان حکم مینمایم و هر دو گروه راضی باز میگردند."