چکیده:
هدف این مقاله بررسی نسبت مفهومی و تاریخی میان طبیعیات(فیزیک)ارسطویی و دستهای از دانشهاست که از دیرباز به علوم ریاضی معروف بودهاند.از دیدگاه متعارف ارسطویی،تبیینهای علوم ریاضی تنها ناظر بر«چگونگی»امورند و بنابراین شرایط،تبیینعلمی واقعی را دارا نیستند و مرتبهء تبیین«ریاضی»،بع معنایی که در این مقاله توضیح داده شده است،از تبیین«طبیعی»فروتر است.ما امیدواریم با تحلیل متون مهمی از ارسطو،ابن سینا،ابن رشد و ابن هیثم نشان دهیم که هرچند در نظر متعارف ارسطویی نسبت به علم،ارزش نتایجی که با استفاده از روشهای علوم ریاضی بدست میآیند به اندازهء نتایج استدلال طبیعی نیست.اما روابط این دو دسته از علوم نمیتوان در تبعیت محض علوم ریاضی از طبیعیات خلاصه کرد.در واقع در جریانی در تاریخ فکر که از یونان باستان آغاز میشود و اوج آن در کار برخی از ریاضیدانان دوران اسلامی است.ریاضیدانان به حل مسائلی میپرداختند که مسائل طبیعی محسوب میشد و در این کار نیز بسیار موفق بودند.در نتیجه وضع تعارضآمیزی پدید آمد.طبیعیدانان از نتایجی که در علوم ریاضی به دست آمده بود استفاده کردند اما حاضر نبودند این نتایج را تبیینهای علمی واقعی بشمارند و ریاضیدانان نیز احساس نمیکردند که باید این تبیینهای انی را با تبیینهای لمی تکمیل کنند.این وضع مشابه وضعی است که در قرنهای هفدهم و هجدهم در دوران انقلاب علمی پدید آمد و بررسی آن ما را به تجدید نظر در برخی از وجوه این انقلاب فرامیخواند.
خلاصه ماشینی:
2اما با این حساب،در مورد علمی ریاضی چون نجوم،که موضوع بحثش درست همین حرکت اجرام آسمانی است،چه میتوان گفت؟یا دربارهء اپتیک که موضوعش پدیدهء طبیعی یعنی ابصار(رؤیت)است؟ در اینجا ارسطو معیاری را برای طبقهبندی این علوم،براساس خویشاوندی آنها با علم طبیعی در کار میآورد.
خود ابن سینا هم،در آثار علوی شفا،و برخی دیگر از نوشتههای خود،به بررسی اینگونه مسائل،از جمله به بررسی،رنگین کمان و هاله،پرداخته و حتی سعی کرده است نشان دهد که اپتیک هندسی را میتوان بر فرض ورود صورتهایی از اجسام به چشم،و نه صدور چیزی از چشم استوار کرد و بدین صورت مبانی آن را با مبانی طبیعیات سازگارتر ساخت(معصومی همدانی،4831:805-574).
نظر ابن سینا دربارهء نسبت میان طبیعیات و علوم ریاضی حاصل تأملات او در همان دیدگاه ارسطویی است،با این تفاوت که او برخی از نظرهای ارسطو را تا تبعات منطقی آن دنبال میکند و در نتیجه ملاکی به دست میدهد که برهان طبیعی را از برهان ریاضی،و تبیین طبیعی را از تبیین ریاضی کاملا متمایز میکند.
در حالی که ابن هیثم همین ادعای یقینی بودن را در مورد براهین علوم ریاضی آمیخته کرده است،که هم در آنها پای مقدمات تجربی در میان میآید و هم به دلیل اینکه موضوع آنها پدیدههای طبیعی است، باید به علل دیگر نیز بپردازند.
ر. ک: Hossein Masoumi Hamedani,"La voie lactee:Alhazen et Averroes" گاهی به اندازهای تکلفآمیز بود که متفکری چون ابن سینا،که با وجود آراء،بدیعش در مسائل دیگر در مورد مفهوم علم برهانی کاملا از همان نظر ارسطویی تبعیت میکرد، تلاشهای مشائیان را برای یافتن یک تبیین«طبیعی»برای رنگین کمان بیهوده و از سر تعصب و دشمنی با ریاضیدانان میشمرد.