چکیده:
مقالهء کنونی گزارشی است مقدماتی دربارهء روش در فلسفهء دکارت که نگارنده میکوشد با کاوش در نظام فکری و آثار دکارت و با استفاده از تازهترین آثار دکارتشناسان انگلیسی زبان،محوریت روش را در نظام فکری دکارت معلوم سازد و سیر فکر او را به لحاظ روششناختی در آثار گوناگونش دنبال کند.نخستین بار دکارت در کتاب ناتمام قواعد از روش تازهء خود سخن میگوید که تأکیدی کلی بر ابعاد روشی تفکر دکارت در آن،به چشم میخورد.در کتاب گفتار (و رسالات سهگانهء منضم به آن)بیان اجمالی و کلی از روش دکارتی را به همراه مصادیقی از اعمال این روش در علوم میتوان یافت.اما تأملات کتابی است که در آن،تبلور کامل و تفصیلی روش دکارتی را در عرصهء ما بعد الطبیعه مییابیم.در کتاب اصول فلسفه نیز بیان دیگری از همین روش را در حوزهء ما بعد الطبیعه و طبیعیات.البته در هیأتی مدرسی و به سبک کتب درسی رایج در میان دانشگاهیان آن دوره مییابیم.
خلاصه ماشینی:
هیچ مدرکی در دست نیست گواه بر اینکه دکارت تا پیش از مطالعاتش با اسحاق بیکمان در حوزهء ریاضیات،درصدد یافتن روش تازهای بوده باشد بلکه او با کار در این حوزه به تعمیم روشهای ریاضیدانان کهن دربارهء نسبتها پرداخت و موفقیت حاصل از این اقدامات،او را به ابداع روش تازهای رهنمون شد که همهء علوم از جمله فلسفه را هم شامل میشد.
دکارت بعدها همین روش کلی را در کتاب گفتار در روش،در چهار قاعده خلاصه کرد؛قاعدهء نخست مبین معیار کلی وضوح و یقین است:قواعد دوم و چهارم افزومن بر اینکه چکیدهای است از اعمال و رویههای جاری در علم جبر برای حل مسائل(یعنی تقسیم مسئله به معادلات سادهتر و امتحان آن)،گویای راهکار کلیتری است در تحلیل مسائل به اجزائشان تا جایی که هیچچیزی از امور مربوط به آنها نادیده نماند و سرانجام قاعدهء سوم مبین اصل کلیتری دربارهء روش است که با امور بسیط و زود فهم آغاز میشود و امور پیچیده را از راه اجزاء سادهترشان مفهوم و معلوم میسازد (فروغی،3831:012).
اما آنچه مهم است این است که در این بخش از کتاب گفتار از ادعای دکارت مبنی بر اینکه جوهرهء ماده، امتداد است و در طبیعیات نقشی بس اساسی دارد،ذکری به میان نمیآید در حالی که از همان آغاز با استناد به کوژیتو،اندیشه همچون جوهرهء نفس معرفی میشود.
ظاهرا شالوده و مبنای مابعد الطبیعی که دکارت برای فیزیک خود مدعی آن بود (چنانکه در بررسی کتاب عالم نیز یادآور شدیم)،جز همین ادعا نباشد که خداوند حافظ مقدار حرکت در عالم است و هر چیزی را با فعل مستمر خویش حفظ میکند.