خلاصه ماشینی:
"ذکر این نکته لازم است که آنچه درباره TQM نوشته شده بر پایه نوشتههای اولین صاحبنظران نهضت(یعنی دمینگ،جوران و ایشیکاوا)بوده است؛در وهله نخست بهتر است این نکته روشن شود که خود این صاحبنظران تا چه حد دربارهء فلسفه و مبانی ارزشی TQM و فنون مداخله آن(ساختارها،نظامها و اجرای کار)اتفاق نظر دارند؟ *فلسفه مدیریت کیفیت جامع هرسه نویسنده یادشده در بالا بر این باروند که هدف اصلی هرسازمان،ادامه حیات آن است.
1-تا چه اندازه،اجرای مدیریت کیفیت جامع با دیدگاههای بنیانگذاران آن سازگار بوده است؟ 2-تا چه حد اجرای مدیریت کیفیت جامع با توصیههای این نویسندگان تفاوت دارد و آیا این تفاوت سبب تقویت این نظریه شده یا از آن فاصله گرفته است؟ اجرای مدیریت کیفیت جامع در سازمانها از پارهای جهات(از جمله به کار بردن ابزار ارزیابی و سنجش رجحان مشتریان،تغییر رابطه با تهیهکنندگان مواد اولیه،استفاده از گروه برای تصمیمگیری،سرمایهگذاری در آموزش فنون حل مشکل و تا حدودی آموزش فنون آماری به کارکنان هسته عملیاتی)با دیدگاههای بنیانگذاران مدیریت کیفیت جامع سازگاری داشته است.
3-آیا کارکنان سازمان در گروههای میانواحدی و یا به صورت مجزا و مستقل فعالیت میکنند؟ 4-آیا کارکنان سازمان،آمار و استدلالهای علمی را برای تدوین و آزمون فرضیه فرایندها و راهبردهای کار،به کار میبرند؟ 5-آیا اعضای سازمان از فنون یادگیری گروهی برای بهبود فرایند حل مشکل و تصمیمگیری استفاده میکنند؟ بررسیها درباره TQM ،کمتر مجال یافته تا به سؤالهای یادشده در بالا پاسخ دهد.
هرفنی که مشاوران توسعه و بهبود سازمان در نوشتهها و پیشنهادهایشان ارائه کردهاند،به عنوان بخشی از برنامه TQM قلمداد شده است؛فنونی نظیر تشویق بر اساس سطح عملکرد گروه،طراحی مجدد کار و طرحهای واگذاری اختیار که همه حکایت از تلاش کارگزاران برای رویارویی با چهار وضعیت دشواری است که در بالا به آن اشاره شد."