خلاصه ماشینی:
"کافی بو که به فردی این بر چسبزده میشد که وی حاضر نیست درباره مبارزات و مسائل سیاسی حرفبزند،هرقدر هم که عالم بود،خود بهخود حذف میشد و به او بر چسبمیخورد،یا اگر هم مطلبی از او بهدست جوانها میرسید،مختصر نگاهمثبتی به رژیم،کل نام و فکر او راحذف میکرد،ولی برعکس،اگر کسیحتی کوچکترین حرف مخالفی علیهرژیم میزد،مطالبش در نگاه جوانان،جذاب و خواندنی میشد و جوانهامیرفتند و مطالب او را ازهر مخفیگاهی که بود پیداو بین خودشان دست بهدست میکردند.
با توجه به اینکه انقلاب به رهبرییک روحانی بزرگ پیش میرفت واغلب یاران امام هم از روحانیونبرجسته بودند،روحانیتستیزیگودرزی که حتی در تفاسیر او هم نمود بارزی پیدا میکرد،سئوالبرانگیز نبود؟هیچگاه این سئوالدر ذهن شما مطرح نمیشد کهاین عناد شدید چگونه و از کجایآیات و احکام استنباط میشود؟و یا شاید به گذشته خود او ربطدارد که بارها از سوی رؤسایحوزههای علمیه تهران از جملهمرحوم آقای مجتهدی،آقای سعید،آقای خسروشاهی و دیگران طردشده بود.
نکتهمهم دیگر اینکه اساسا رفتارهایشطبیعی نبود و ما در همان یکی دوجلسه اول فهمیدیم که آنورمال است!رفتارهایش با هم متضاد بودند و اینرا عدهای از مریدهای او متوجه میشدند و کمک میکردند که در یکجاهائی با افراد مواجه نشود!اینکهبخواهد برود و سازمان و تشکیلاتیرا سازماندهی میکند،چنین هدفیدر او وجود نداشت،اما در خلاءسیاسی بعد از انقلاب و ظهور وبروز احزاب و گروههای متعدد،اوهم به این سمت سوق داده شد.
کسانی که ارتباطات نزدیکتریبا گودرزی یا اعضای اصلی گروهداشتند،در همان یکی دو تروراول ناچار شدند به خانههای تیمیبروند و همین باعث شد که اینهافعالیتهایشان ر ابه شکل حادتریادامه بدهند،چون احساس میکردندعضو رسمی یک گروه تروریستیشدهاند که باید مخفی کاری کنند ودر محلههای قبلی خود دیده نشوند،این موجب شد که ارتباط اینها بامسائل حاد نظامی بیشت و در واقع،آلوده این مسائل شوند."