چکیده:
مقالهء حاضر،با هدف نشاندادن رابطهء میان زیباییشناسی و اخلاق،در دو بخش تنظیم شده است.در بخش«چشمانداز تاریخی هنر و خلاق»،نوئل کارول به بررسی انتقادی رویکردهای متفاوتی میپردازد که در تاریخ زیباییشناسی غرب عرض شدهاند.در بخش دوم ایتن-برپایهء همان بررسی-تلاشهای متعدد زیباییشناسی معاصر در لحاظکردن ارتباط میان اخلاق و زیباییشناسی را مورد مطالعه قرار میدهد.
خلاصه ماشینی:
"نمونهای از سنت ناکجاآبادگرایی را میتوان در زیباییشناسی هربرت مارکوزه یافت که عقیده داشت هنر- بهلحاظ هستیشناسی خود-همیشه مدافع فرشتگان است،یعنی ویژگیهای اساسی هنر-همچون داستانگویی و بازنمایی-قابلیت آن را دارند که نشان دهند جهان میتواند بهگونهای دیگر باشد،و به این ترتیب منادی این عقیدهاند که دستکم میتوان مسیر چیزها را عوض کرد(که این خود حاکی از عمل اخلاقی و بازسایی اخلاقی است).
البته رویکردهای دیگری نیز برای ارزیابی اخلاقی آثار هنری وجود دارد،اما وجه بارز رویکرد اخلاقگرایی متغیر این پیشفرض است که همهء آثار هنری را میتوان با اینروش و باتوجه به ابعاد اخلاقی یا غیراخلاقی آنها مورد تحلیل انتقادی قرار داد.
این فرض زمینههای متعددی دارد که یکی از آنها را میتوان استدلال وجه مشترک نامید،و آن دایر به این فرض است که اخلاق را نمیتوان ملاک و معیار کلی ارزیابی هنر قلمداد کرد زیرا همهء آثار هنری الزاما واجد بعد اخلاقی نیستند.
به این ترتیب، قائل شدن به اینکه هنر عموما مستقل از دیگر حوزههای حیات انسانی است از نوعی سادهاندیشی و خوشباوری حکایت میکند و نتیجتا با این فرض که هنر و اخلاق دو مقولهء کاملا مستقلاند نمیتوان رویکرد اخلاقی به هنر را نادیده انگاشت؛زیرا این حکم در مورد بسیاری از آثار هنری صدق نمیکند.
مدافعین افراطگرای استقلال هنر نتوانستهاند استقلال اثر هنری را از دیگر حوزههای حیات انسانی نشان دهند؛ و اخلاقگرای میانهرو،با آگاهی از این نقیصه،فرضیهای را مبتنی بر تاریخ طرح میکند که موافق آن برخی از آثار هنری با قلمرو اخلاقیات مرتبطاند،و نتیجتا اعمال رویکرد اخلاقی به چنین آثاری جایز است."