چکیده:
در این نوشتار با توسل به مشاهده اسنادی سعی گردیده تا ضمن بیان نظرگاه تئوریهای کلان در قالب تئوری کارکردگرائی1و اقتصاد سیاسی پیرامون مهاجرت به بیان مطالعات موردی که عمدتا در رابطه با مهاجرت روستا به شهر در کشورهای جهان سوم انجام گرفته،پرداخته شود.این مقاله ضمن ارزیابی این تئوریها و بیان محدودیتهای موجود در آنها،بدنبال اصلاحیه کلی بر این دیدگاهها در قالب ارائه یک چارچوب نظری میباشد.
خلاصه ماشینی:
"مقدمه پدیده مهاجرتهای داخلی(روستا به شهر)در کشورهای جهان سوم برخلاف نظریات کارکردگرائی بعنوان یکی از مشکلات اجتماعی است، که عمدتا بعلت اشکال در الگوی توسعه این کشورها،در جریان میباشد.
بررسی پدیده مهاجرت روستا به شهر در کشورهای جهان سوم از این لحاظ حائز اهمیت است که:اولا از یکسو مهاجرت روستائیان به شهرها اقتصاد روستائی را از نیروی انسانی کارآمد برای ادامه فعالیتهای کشاورزی محروم میکند.
براساس بحثهای نظری فوق بصورت خلاصه میتوان بیان نمود که: مهاجرت تغییری است که به علت عدم تعادلات اجتماعی-اقتصادی موجود در مناطق مختلف صورت میگیرد21.
لذا در تبیین فرآیند مهاجرت لازم است ابتدا یه مسئله عدم توسعه توجه نمود،چون در این راستاست که روابط نابرابر ساختی و مکانی بین بخشهای مختلف جامعه مدنظر قرار میگیرد32.
صنعتی نمودن کشورهای جهان سوم و مسلح نمودن آنها به سلاح مکانیزاسیون و انباشت سرمایه در شهرهای این کشورها توسط کشورهای سرمایهداری باعث شده است که:اولا شهرهای این کشورها از جذابیت، امکانات و بطور کلی توسعه زیادتری نسبت به روستاها برخوردار گردند، ثانیا در روستاها نیز بعلت ورود ابزار مکانیزه نیروی کار اضافی ایجاد گردد.
پس تبیین مهاجرت در این دیدگاه در ارتباط با گسترش سرمایهداری وابسته در کشورهای جهان سوم تحلیل گردیده، و علت مهاجرت نیز در همین راستا در توسعه نابرابر شهر و روستا یا بین کشورهای مختلف مدنظر قرار میگیرد.
در رابطه با توزیع امکانات منظور این است که،باید در نظام اجتماعی طوری برنامهریزی نمود تا امکان اختیار از انسان سلب نگردد،یا به عبارتی امکان استفاده انسانها از امکانات در جهت رشد(شدن)آنها که در حقیقت رفع نیازمندیهای آنان را تداعی مینماید،مقدور باشد."