چکیده:
<P>همین قلمرو طرح شدنی است.در ادامه عنصر جامعهشناختی گفتگو را با نگاهی تطبیقی به«منطق گفتگویی»میخائیل باختین و«جهان رابطهها»ی مارتین بوبر پی میگیریم.تأکید این دو اندیشور بر سرشت اجتماعی و بیناذهنی زبان،همچنین اشاره به تعریف،مفهوم و سطوح متعدد و اشکال گوناگونی گفتگو از نگاه باختین در این گفتار مورد مطالعه قرار میگیرد.مباحث یاد شده در این گفتار این نتیجه را به دست میدهد که آنجا که عنصر جامعهشناختی و کنش تعاملی موجود باشد،ازآنرو که معنا و مفهوم در فاصلهء دو افق در جریان و در انتقال است،-چه عنصر زبانشناختی موجود باشد و چه موجود نباشد-گفتگو آگاهانه یا ناآگاهانه،به عمد یا به سهو برقرار شده است.</P><P>این گفتار با شمردن دو عنصر زبانشناختی و جامعهشناختی در هر گفتگو،بر اصالت،ضرورت و اهمیت عنصر جامعهشناختی به عنوان یکی از ارکان و پایههای اساسی برقراری گفتگو تأکید میورزد.4از نظر مولوی اساس گفتگو بر بنیاد کنش ارتباطی میان طرفین گفتگو و برقراری رابطهء دو جانبه میان گوینده(نویسنده)و شنونده(خواننده) بنا شده است.وی از این ارتباط دو جانبه و سویهء جامعهشناختی سخن با تعبیر«اتصال»، «جذب»و«کشش»یاد کرده است.از این منظر حضور مخاطب و شنونده یا خواننده جهت برقراری ارتباط کلامی ضروری نیست؛همچنین سخن گفتن ملفوظ یا خاموشی نیز تأثیری در برقراری این تعامل کلامی نخواهد داشت.در همین راستا قابل ذکر است که مولوی جاذبه،کشش و اتصال یاد شده را به معنای هر نوع پیوند و ارتباط و چالش در نظر گرفته است؛ازاینرو،روابطی که بر مبنای تضاد،تناقض و اختلاف پیریزی شده، همچون دوستی،دشمنی،عشق و تنفر،از آن جهت که متضمن نوعی رابطه و تعامل است و بدون وجود«دیگری»ی در کنار یا در برابر و یا در تقابل با«من»تحقق نمییابد،در</P>
خلاصه ماشینی:
همچنین اشاره به این نکته ضروری به نظر میرسد که در ساحت رابطهء خدا و انسان نیز مولانا از سخن گفتن و مکالمهء خداوند و مخلوقات و به تعبیر خود او مکالمهء«صنع حق»با«جمله اجزای جهان»به گونهای«جذب»یاد کرده است: صنع حق با جمله اجزای جهان چون دم و حرف است از افسونگران جذب یزدان با اثرها و سبب صد سخن گوید نهان بیحرف و لب (مثنوی،0701/6-1701) از این منظر،حضور مخاطب یا شنونده یا خواننده جهت برقراری ارتباط کلامی ضروری نیست.
خیال به این معنی متضمن و در بردارندهء حقیقت و معناست و همچنانکه سخن ملفوظ میتواند بر حقیقت و معنای باطنی کلام نفسی دلالت کند،خیال نیز در حکم مجری،واسطه و وسیلهای است که با کارکرد ابزاری و رسانهای خود بر معنا و حقیقت درونی نطق دلالت میکند:«یکی میگفت که مولانا سخن نمیفرماید.
به نظر میرسد مولانا این موضوع را براساس ماهیت کلام نفسی و اصالت ذاتی کلام و امکان ایجاد تعامل و اتصال میان افق گوینده و شنونده که شرط اساسی گفتگو و مراتب و ساحتهای چندگانهء آن و به تعبیری عدم ضرورت«حروف و اصوات»در برقراری و استمرار گفتگو طرح ساخته و استنباط نموده است:«ما را با آن کس که اتصال باشد،دم به دم با وی در سخنیم و یگانه و متصلیم.
1)میخائیل باختین1و مسألهء گفتگو درخور یادآوری است که اهمیت نکات یاد شده از نظر بزرگترین اندیشمند حوزهء علوم انسانی در عصر حاضر دور نمانده است:باختین بر این اساس که گزاره(سخن)همواره خطاب به کسی ادا میشود(یعنی ما حد اقل در اجتماع کوچک متشکل از دو نفر-گوینده و دریافتکننده-قرار میگیریم)و با توجه به اینکه گوینده خود موجودی اجتماعی است، سرچشمهء خصلت اجتماعی گزاره را نشان میدهد.