چکیده:
از همان آغاز، باستانشناسی برای سیاستمداران کاربرد سیاسی داشته است. سیاستمداران، باستانشناسی را برای تخریب و یا خلق تاریخ و هویتهای کاذب ملّی و قومی بهکار گرفتهاند؛ و یا اینکه تلاش کردهاند به یاری باستانشناسی و با بسترسازیهای فرهنگی، پدیدههای اجتماعی-ـسیاسی جامعه را کنترل و هدایت کنند؛ همچنین نقش مهم باستانشناسی در گسترش توریسم فرهنگی و منافع اقتصادی آن از نظر سیاستمداران دور نمانده است. باستانشناسی را میتوان در پشت پدیدههای سیاسی ناسیونالیسم، قومگرایی، تجزیهطلبی، انترناسیونالیسم و یا فدرالیسم مشاهده کرد و هم اینکه باستانشناسی، مدارک تاریخی موردنیاز سیاستمداران را برای اثبات حقانیت ایدههای سیاسی ایشان فراهم میکند. باستانشناسی و سیاست در تعامل با یکدیگرند. باستانشناسی مارکسیست با یک انقلاب قهرآلود ایدئولوژیکی شکل گرفت و بهمدّت هفتاد سال، بخشی از پیکر? ایدئولوژی سیاسی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی باقی ماند. باستانشناسیهای ناسیونالیست و نژادپرست در خدمت حکومتهای تمامیتخواه قرار گرفتند تا جامعه مشروعیت تاریخی آنها را بپذیرد؛ در فلسطین اشغالی نیز صهیونیسم بهوسیل? باستانشناسی کوشیده است به آرمانشهر اسرائیل باستان تجسم تاریخی بخشد؛ و یا اتحادی? اروپا بدینشیوه در تلاش است که واگرایی تاریخی ملل اروپایی را به همگرایی قرن بیست و یکم متحوّل کند. هرچند که باستانشناسی را از سیاست، گریزی نیست اما بهنظر میرسد که تنها راه حل مسئله، ترسیم چشم انداز جهانی باستانشناسی در چهارچوب میراث مشترک جهانی و نیز توسع? رهیافت انسانشناختی در باستانشناسی است.
خلاصه ماشینی:
سیاستمداران،باستانشناسی را برای تخریب و یا خلق تاریخ و هویتهای کاذب ملی و قومی به کار گرفتهاند؛ویا اینکه تلاش کردهاند به یاری باستانشناسی و با بسترسازیهای فرهنگی،پدیدههای اجتماعی-سیاسی جامعه را کنترل و هدایت کنند؛همچنین نقش مهم باستانشناسی در گسترش توریسمفرهنگی و منافع اقتصادی آن از نظر سیاستمداران دور نمانده است.
(Shanks,Tilly,1987 a,b البته به نظر میرسد گرایشهای سیاسی و ایدۀ کاربرد باستانشناسی دربطن سیاست بیشتر در میان پسا فرایندگرایان (Post-Processualists) رواج دارد؛زیرا در این بارهنوشتهاند که :(Kohl,Gollan,2002) «امروزه بعضی از باستانشناسان پسا فرایندگرا دریافتهاند کهماهیت تحقیقات ایشان بیشتر سیاسی است.
(1995:120-38 برای مثال،باستانشناسی در قارۀ آفریقا با پژوهشهای استعمارگرایانۀباستانشناسان مستعمراتی آغاز شد؛اما پس از استقلال ملل آفریقایی و پیدایش دولتهای ملی،باستانشناسان ملیگرای آفریقاییتبار به میدان گام نهادند تا به یاری باستانشناسی ملیگرا،آثارباستانشناسی استعماری دولتهای استعمارگر اروپایی را از چهرۀ قارۀ سیاه،پاک کنند؛یعنی درآفریقا،باستانشناسی دو مرحله داشته است که هر دو نیز در خدمت سیاست و سیاستمداران بود:الف)مرحلۀ استعمار ب)مرحلۀ ملیگرایی.
1998) رشد و توسعۀ باستانشناسی مارکسیست در اتحاد جماهیر شوروی همزمان بود با ترویج وتبلیغ مدل خوشههای فرهنگی کوسینا در آلمان نازی؛همانگونه که گفته شد،در مدل کوسینامهاجرت یک قوم برتر متمدن،دلیل اصلی جمیع تحولات اجتماعی در تاریخ بوده است.
&%00304TABG003G% ینوشتها: (1)-البته کن دارک(36:1379)وجود چنین دیدگاهی را تأثیر مارکسیسم بر باستانشناسی میپندارد؛از نظر وی این تأثیرچندان عمیق بود که حتی چایلد را بر آن داشت تا از استالینیسم حمایت کند(؟!) (2)-اصطلاح Culture history در زبان فارسی باید به فرهنگ-تاریخ ترجمه شود؛البته این اصطلاح را نباید بااصطلاحات و مفاهیم تاریخ فرهنگ،تاریخ فرهنگی و فرهنگ تاریخی اشتباه گرفت.