خلاصه ماشینی:
"اینک،پرسشی که درخصوص نقش و جایگاه دولتها در تعاملات فرهنگیبین المللی به ذهن متبادر میشود،این است که آیادولتها میتوانند در برابر سیاستهای فرهنگی یکدیگر&%00111FVRG001G% اتخاذ موضع نموده و یا اعمال محدودیت کنند؟و یا بهعبارتی آیا میتوان در فرآیند اشاعه دیپلماسی فرهنگیکشورهای دیگر خللی ایجاد نمود؟در صورتی که پاسخمثبت است تا چه اندازه تعقیب این استراتژی میتواندکارساز و موفق نشان دادهاند،دولتها نیز از آنجا که بهاقتضای ماهیت شکلگیری و نوع ساختارشان تعریفیخاص از حوزه فرهنگ دارند و برنامههای کلان فرهنگیخود را براساس اصولی که بدان پایبند هستند ترسیممیکنند،ممکن است بخشی از سیاستهای خود رادر راستای محدودکنندگی و در جهت ممانعت ازهجمه و نفوذ فرهنگی بیرونی-که بهزعم آنها با مبانیفرهنگ بومی در تعارض است و یا با ورود به دایرهفرهنگی خودی به اجزائی از گروه پدیدهها مانند زبان،نوع پوشش یا نوع غذا و معیشت یا هنر لطمه واردمیکنند،طراحی نمایند.
البتهطبیعی است که در عصر دیپلماسی،این مقاومتها وتنشها در چارچوب مناسبات عادی و حسنه دولتهاصورت پذیرد اما در کاهش سطح روابط دیپلماتیکموثر خواهد بود(رضا حقیقی،29 ژانویه 2006) حکومتها همانطور که در تسریع روند اجرایدیپلماسی فرهنگی نقش اصلی و محوری را ایفا میکنند،در ممانعت از اجرای آن نیز میتوانند تأثیرگذار باشنداما نکته حائز اهمیت این است که دولتها در صورتیدر اجرای اقدامات پیشگیرانه خود موفق خواهند بود کهاز پشتیبانی و حمایت صد در صد عنصر اولیه و بنیادیخویش،یعنی ملتها برخوردار باشند در غیر این صورتدر برابر جریانهای فرهنگی خارجی ضمن اتلاف منابع،دچار آسیبپذیری و ناکامی خواهند گردید و چهبساتضاد و یا شکاف میان دولت-ملتها در نوع برخورد بافرهنگ بیگانه نتیجهای معکوس بهدنبال داشته باشدو به تسهیل در روند جذب و اشاعه آن بیانجامد."